Part¹⁰¹
Part¹⁰¹
آسیه: دوروک
دوروک: هوم
آسیه: یه لحظه بیا بریم اونطرف کارت دارم
دوروک: حتماً😏
آنیسا: مامانی تُجا میین من میترسم
آسیه: قشنگم ما همینجاییم نترس تو شکلکاتو درست کن من یه چیزی به عمو دوروک بگم میایم باشه؟
آنیسا: باشه اما دود بیاین
آسیه: باشه خوشگلم
(اونا جای یه درخت نشسته بودن رفتن پشت اون)
دوروک: خبببببببب آسیه خانوم چه چیزی منو تورو از جای دخترمون کشونده اینجا اونم تنها😏😉
آسیه: بغلش کردم
بعد سه سااااالللل گرمای بدنشو حس کردم🥰🙃 بعدش گفتم
ممنونم🥲
دوروک: اون الان چیکار کرد😳 بغلم کرد😃
بعد سه سااااالللل با خواست خودش بغلم کرد😄گرمای اون بدن ظریفشو حس کردم
بعد بهش گفتم
چیییییی😀
خواهش میکنم
اما چرا آخه منکه کاری نکردم🙂
آسیه: به خاطر اینکه کاری کردی که خوشحال بشم🥲
از بغلش اومدم بیرون اما فاصله ی بینمونو زیاد نکردم
من ازت انتظار نداشتم مارو بیاری همونجایی که سه سال پیش باهم اومدیم
یعنی چجوری بگم☺️
تعجب کردم
خوشحال شدم
خاطراتمونو دوباره برام زنده کردی🙂
ممنون🥲
دوروک: خواهش میکنم🙂
دستاشو گرفتم
من برای تو هرکاری میکنم آسیه
کافیه فقط تو یعنی شماها خوشحال باشین همین
من برای اینکه شما یه قطره اشک از چشماتون نیاد دنیارو به آتیش میکشم دیگه چه برسه به این😇🙃
آسیه: حرفاش خیلی قشنگ بود🥰
دلم میخواست هنوزم به حرفاش گوش بدم
انقدر حرفاش قشنگ بود که یه دفعه از خودم بیخود شدمو دلو زدم به دریا و بوسیدمش😚(منحرف نشین از لپ😑)
آسیه: دوروک
دوروک: هوم
آسیه: یه لحظه بیا بریم اونطرف کارت دارم
دوروک: حتماً😏
آنیسا: مامانی تُجا میین من میترسم
آسیه: قشنگم ما همینجاییم نترس تو شکلکاتو درست کن من یه چیزی به عمو دوروک بگم میایم باشه؟
آنیسا: باشه اما دود بیاین
آسیه: باشه خوشگلم
(اونا جای یه درخت نشسته بودن رفتن پشت اون)
دوروک: خبببببببب آسیه خانوم چه چیزی منو تورو از جای دخترمون کشونده اینجا اونم تنها😏😉
آسیه: بغلش کردم
بعد سه سااااالللل گرمای بدنشو حس کردم🥰🙃 بعدش گفتم
ممنونم🥲
دوروک: اون الان چیکار کرد😳 بغلم کرد😃
بعد سه سااااالللل با خواست خودش بغلم کرد😄گرمای اون بدن ظریفشو حس کردم
بعد بهش گفتم
چیییییی😀
خواهش میکنم
اما چرا آخه منکه کاری نکردم🙂
آسیه: به خاطر اینکه کاری کردی که خوشحال بشم🥲
از بغلش اومدم بیرون اما فاصله ی بینمونو زیاد نکردم
من ازت انتظار نداشتم مارو بیاری همونجایی که سه سال پیش باهم اومدیم
یعنی چجوری بگم☺️
تعجب کردم
خوشحال شدم
خاطراتمونو دوباره برام زنده کردی🙂
ممنون🥲
دوروک: خواهش میکنم🙂
دستاشو گرفتم
من برای تو هرکاری میکنم آسیه
کافیه فقط تو یعنی شماها خوشحال باشین همین
من برای اینکه شما یه قطره اشک از چشماتون نیاد دنیارو به آتیش میکشم دیگه چه برسه به این😇🙃
آسیه: حرفاش خیلی قشنگ بود🥰
دلم میخواست هنوزم به حرفاش گوش بدم
انقدر حرفاش قشنگ بود که یه دفعه از خودم بیخود شدمو دلو زدم به دریا و بوسیدمش😚(منحرف نشین از لپ😑)
۳.۵k
۰۹ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.