بیا یک شب نگاهی بر من و شب گریه هایم کن

‍ بیا یک شب نگاهی بر من و شب گریه هایم کن
نگاهی بر من و بر گریه های های هایَم کن
به در خشکیده شد چشمم یکی اشک ست و دیگر خون
بیا بنشین و یک شب با نگاهت آشنایم کن
چو پیچک در تنم هر شب خیالت سخت می پیچد
بگیر از بند و در زلفِ پریشانت رهایم کن
فلک کر میشود با من ز عشق اما به گمنامی
مرا نامی ببخش و نامدارِ قصه هایم کن
خوراک و خواب و خوبی رفته از حالم تو میدانی
بیا فکری به حالِ من به حالِ غصه هایم کن
مرا طردم کنند آخر ز جمعِ خویش گر مستان
شرابِ کهنه ی نابم، تو مِی باش و جدایم کن
قلم درد است و دل درد است و جانم درد می بینی
دو چشمِ فتنه دوزت را نگیر از من شفایم کن
گریزی نیست می دانم ،خیالت شعر می بافد
گریزان از خیالم من ،در آغوشت تو جایَم کن
دیدگاه ها (۵)

گفتی ز من اینگونه مگو چون گذرانمگفتم که زبان قاسر و ...

سخت است که هر دو تا بدانیممی خواهی و میخواهمت امااز جبرِ زما...

ای داده مرا خاطره ی عشق تو بر باداز تو گله ای نیست گلم خانه ...

می‌دانی، در تنهایی نیست که دلتنگ تو می‌شوم، بلکه در جمع این‌...

شبی در موج زلفانت مرا هم رنگ دریا کنگل پژمرده ی دل را به لبخ...

فیک پارت ۱⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐روی تختم نشسته بودم به اتفاقی که قراره بیو...

#طلوعِ‌چشمهایت...به خیالم می‌روی و از یاد خواهم برد نگاه ملی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط