ای داده مرا خاطره ی عشق تو بر باد

ای داده مرا خاطره ی عشق تو بر باد
از تو گله ای نیست گلم خانه ات آباد
از تو و خدای تو نخواهم گله کردن
گر میروم از دست من از اینهمه غمباد
آن قول و قرارت مگر از یاد برفته
پاییز قشنگی... به تهِ کوچه ی میعاد
یک روز لبِ پنجره لبخند زدی و
یک عمر نکرده ست مرا حسرتش آزاد
در حقِ منِ سوخته ی خاطره هایت
باور نکنم ای گل ناز اینهمه بیداد
شب آمد و بر شاخه ی اندوه جدایی
این مرغ شباویز دوباره گله سرداد
در خاک بپوسد مگر این جسم تکیده
ورنه نروی هیچ عزیز دلم از یاد...
این سوختن و ساختن اصلا به شما چه
تقصیر دلم بود که لعنت به دلم باد
دیدگاه ها (۱۲)

‍ بیا یک شب نگاهی بر من و شب گریه هایم کننگاهی بر من و بر گر...

گفتی ز من اینگونه مگو چون گذرانمگفتم که زبان قاسر و ...

می‌دانی، در تنهایی نیست که دلتنگ تو می‌شوم، بلکه در جمع این‌...

چو چشمانم به دیدارت مُنوّر شدجمالت در خیالاتم مُصوّر شدبه ن...

شده ام در قفس خاطره ها زندانیدردم این است که هم دردی و هم در...

عین کسی که در تمام تناسخ هایشفاحشه ای غمگین بودهو مجسمه ی بر...

عاشقانه های شبنم

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط