p اخر
دکتر: خانوم تبریک میگم شما حامله این
ات: چی؟ من... حاملممم
نامی: من دارم بابا میشممم(ذوق)
دکتر: درسته تبریک میگم
ات: واااییی باورم نمیشههه
رفتیم سوار ماشین شدیم و برگشتیم خووه
ات: نامیی
نامی: جانم عزیزم
ات: ما که... ازدواج نکردیم
نامی: هفته ی دیکه عروسیمونه
ات: چی
نامی: بیا ازدواج کنیم
ات: خنده... باشههه
(یک هفته بعد)
امروز عروسیمونه الان و به قول نامجون و بابام عروسی مافیایی 😅 الان تو ارایشگاهم و بالاخره کارم تموم شده لباسمو پوشیدم و رفتم بیرون
نامی: واااو چه خوشگل شدی
ات: تو هم خیلی هندسام شدی
رفتیم سمت سالن دست همو گرفتیم و رفتیم تو
عاقد :خانوم مین ات ایا بنده وکیلم شمارا به عقد دائم اقای کیم نامجون در بیاورم(جررررررر)
ات : بلههه
عاقد: میتونین همو ببوسین
که نامجون لباشو کوبوند رو لبام و منم همکاری میکردم
(نه ماه بعد)
نامجون ویو
الان تو بیمارستانیم ات تو اتاق عمله... و بالاخره دکتر اومد
دکتر: اقای کیم بچتون سالم به دنیا اومده و همسرتون هم سالمن
نامی: میشه ببینمشون
دکتر: حتما
زود زفتم تو اتاق که دیدم بچه بغله اته و داره شیر میخوره وااییی این چقدر بامزستت(راستی بچشون پسره)
نامی: درست شبیه مادرشه... خیلی خوشگله
ات: اسمش چیه؟
نامجون: جیهون چطوره؟
ات: کیم جیهون... اره عالیه
(سه زسال بعد)
ات: جیهون بیا اینجااا
جیهون: نمیخواام
نامی: چیشده
ات: نمیاد غذا شو بخوره
نامب: خنده... جیهون مامانتو اذیت نکن
جیهون: بابا بزرگ نجلتم بدههه
یونگی: چیشده خب دذیتش نکنین دیگه... خودتم اینجوری بودی
ات و نامی: خنده
و با هم خوبی خوشی زندگی کردننن
پایاان💕
حمایتا کم نشه هاااا
اسلاید دوم لباس عروسی ات
اسلاید سوم لباس نامی
ات: چی؟ من... حاملممم
نامی: من دارم بابا میشممم(ذوق)
دکتر: درسته تبریک میگم
ات: واااییی باورم نمیشههه
رفتیم سوار ماشین شدیم و برگشتیم خووه
ات: نامیی
نامی: جانم عزیزم
ات: ما که... ازدواج نکردیم
نامی: هفته ی دیکه عروسیمونه
ات: چی
نامی: بیا ازدواج کنیم
ات: خنده... باشههه
(یک هفته بعد)
امروز عروسیمونه الان و به قول نامجون و بابام عروسی مافیایی 😅 الان تو ارایشگاهم و بالاخره کارم تموم شده لباسمو پوشیدم و رفتم بیرون
نامی: واااو چه خوشگل شدی
ات: تو هم خیلی هندسام شدی
رفتیم سمت سالن دست همو گرفتیم و رفتیم تو
عاقد :خانوم مین ات ایا بنده وکیلم شمارا به عقد دائم اقای کیم نامجون در بیاورم(جررررررر)
ات : بلههه
عاقد: میتونین همو ببوسین
که نامجون لباشو کوبوند رو لبام و منم همکاری میکردم
(نه ماه بعد)
نامجون ویو
الان تو بیمارستانیم ات تو اتاق عمله... و بالاخره دکتر اومد
دکتر: اقای کیم بچتون سالم به دنیا اومده و همسرتون هم سالمن
نامی: میشه ببینمشون
دکتر: حتما
زود زفتم تو اتاق که دیدم بچه بغله اته و داره شیر میخوره وااییی این چقدر بامزستت(راستی بچشون پسره)
نامی: درست شبیه مادرشه... خیلی خوشگله
ات: اسمش چیه؟
نامجون: جیهون چطوره؟
ات: کیم جیهون... اره عالیه
(سه زسال بعد)
ات: جیهون بیا اینجااا
جیهون: نمیخواام
نامی: چیشده
ات: نمیاد غذا شو بخوره
نامب: خنده... جیهون مامانتو اذیت نکن
جیهون: بابا بزرگ نجلتم بدههه
یونگی: چیشده خب دذیتش نکنین دیگه... خودتم اینجوری بودی
ات و نامی: خنده
و با هم خوبی خوشی زندگی کردننن
پایاان💕
حمایتا کم نشه هاااا
اسلاید دوم لباس عروسی ات
اسلاید سوم لباس نامی
۲۲.۰k
۰۹ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.