زل زدی در چشم هایمفکر فردا می کنی

زُل زدی در چَشم هایم...فکرِ فردا می کنی
گرگِ باران دیده را داری تماشا می کنی

یا نرو...،یا می روی هم،مَرد باش و برنگرد
بی جهت مُستأصَلی،این پا و آن پا می کنی

دوستَت دارم ولی،من اهلِ خواهش نیستم
همچنان با طعنه هایت هِی تَقلا می کنی...

فصلِ سردی نیست اما دستهایم یخ زدند
چون زمستانی شدی، تولیدِ سرما می کنی

قصه ی دارا و سارا قصه ی ما نیست چون_
من که دارا نیستم...،اما تو پیدا می کنی

من خودم را کشته ام...قبل از تو خاکم کرده اند
پس چرا با یک جَسَد داری مُدارا می کنی
دیدگاه ها (۱۰)

چـشـمـهـارا دسـتِ کـم نـگـیـریـد!¡سـاکـتـنـد،امـا سـکـوتـشـا...

می گویند در زمانهای دور پسری بود که به اعتقاد پدرش هرگز نمی ...

ما میان نفس ثانیه زنجیر شدیمعمرمان رفت در این فاصله تفسیر شد...

دوستان یه پیج متفاوت.سنگ مفت گنجشک مفت.حتی خواستی بخون و لای...

پارت : ۲۶

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط