جسدهایبیحصاراندیشه

#جسدهای_بیحصار_اندیشه
#قسمت_اول
‎ ‎
‏« به نام آنکه مرا چتر رگباردرد است‎ ‎و آرامش دل »‏
‏ ‏
‏" فراسوی قله های خیال من در پروازی‎
آنقدر دور که در دنیای باور من نمی گنجی ‏‎
دست های نیازم را اگر تا ثریا بالا برم‎
باز هم به قدمگاه پاک تو نخواهد رسید.‏‎
اگر همه ی چشم ها برایم چشم امید شوند‎
به ناجی ای نارسیده باز هم‎ ...
با این حال‎ !
همچنان در آغوش آرزوهای منی‎
و این تا دیدار قیامت مرا کافیست.."‏
‏ ‏
‏***‏
یه روز کاملا عادی پاییز مثل الان، در حال انجام دادن مهمترین کار زندگیم، یعنی چت!‏
‏ ‏
آمونیاک:‏
‏" الو ... الو ... امتحان می کنم!‏‎
صدام و داری؟! کیف احوال؟!‏‎
حالت خوبه؟!‏‎
چه خبر؟!‏‎
اهل کجایی؟!‏‎
راستی فسنجون، شیرین دوست داری یا ترش؟‎!‎‏ "‏

امیر:‏
‏" ‏buzz !!!... buzz!!!...‎
تکبیررررررررر‎
اوه! مای گاد!‏‎
بله... اوه! یس! صداتون و دارم، اونم دالبی‎!
مرسی، خوبم، مثله همیشه!‏‎
اینجا برفه تا کمر‎!
اهلش نیستم، فسنجون رسما دوست نمی خورم اما شما شف باشین دوست می برم‎ !
راستکی شما متاهل هستین؟‎!‎‏ "‏

آمونیاک:‏
‏" خب واقعا الان لازمه جواب بدم من متاهلم یا نه؟! "‏

امیر:‏
‏" نه عزیزم... چرا ازم پرسیدن نمودندی فسنجون شیرین دوست می برم یا ترش؟! "‏

آمونیاک:‏
‏" خوب بنظرم آدمهایی که فسنجون ملس دوست دارن نرمال ترن! "‏

امیر:‏
‏" این دیگه از اون حرفای فان بودندی، مثلا اگه ترش دوست می خوردم الان اینجا با شما نمی ‏چتیدمی؟! یا داشتم با نسوان جماعت می گپیدمی؟! یا نه اگه شیرین دوست می بردم الان ‏داشتم تو بورس سهام عرضه، سهام می خریدم؟! "‏

آمونیاک:‏
‏" میشه بپرسم چرا حرفات، افعالش اشتباس؟! "‏

امیر:‏
‏" چطوری با این؟!، تو مکالمۀ اول یه عکس ام آر آی از خودم برات ایمیل کنم که تا اعماق درونم ‏رو شکاف بیاری و نسخه من و تاب بدی؟! "‏

آمونیاک:‏
‏" حرفات و نمی فهمم! "‏

امیر:‏
‏" دِ آخه مرد درستکی حسابی! اول کاری تحویلاتت گرفتم درست! تکبیر و کلی افاضات ‏خارجی در کردم درست! اما بعد حال و کیف احوال، یهویی می پرسی فسنجون چه مزه ‏دوست می خوری؟! "‏

آمونیاک:‏
‏" یعنی مسخرم کردی گفتی اگه من شف باشم، تو فسنجون هم دوست داری؟! تازه کی ‏گفته من مرد هستم؟! "‏

امیر:‏
‏" عجب ! فکر می کنم اشتباه فر خوردم تو شما! شما مونثین؟! اوه! مای گاد! آی ام سو سو ‏ساری! شف هم هستین؟! "‏
آمونیاک:‏
‏" چیه چرا هول کردی فهمیدی مرد نیستم؟ "‏
امیر:‏
‏" ام... ام... هول چرا نکنم؟! بعد یه عمری از عمر نتی م، شما اولین بانویی تشریف دارین که ‏یادی از این ماموت زنگ زده کردین! "‏

آمونیاک:‏
‏"باید باور کنم؟یعنی تا حالا زنی باهات چت نکرده؟! "‏

امیر:‏
اوووو.... تا دلت بخواد چتیدم! اما چنانچه من از اجناس نرینه هستم، محکوم به اینم که پیش ‏قدم باشم !"‏

آمونیاک:‏
‏" من چرا از حرفات سر در نمیارم ؟! همیشه اینجوری چت کردی که بخودت میگی ماموت زنگ ‏زده! "‏

امیر:‏
‏" سر در میاری عزیزم ....ببینم شما تاهل دارین؟! یعنی مزدوجین؟! یا تجرد داری؟! یا احیانا ‏فیمابین؟! "‏

آمونیاک:‏
‏" فرقی می کنه ؟ ! "‏

امیر:‏
‏" فرق که نه... ما دوست مجازی هستیم! "‏

آمونیاک:‏
‏" احساسم میگه، میشه به شما اعتماد کرد! "‏

امیر:‏
‏" یه سوال! چرا منو واسه همصحبتی انتخاب کردی؟! چی ازم میدونی؟! دنبال چی هستی؟! ‏این همه آدم اینجاس! "‏

آمونیاک:‏
‏" اگه ناراحتی من میرم... بای. "‏

امیر:‏
‏" نه... الو... الو... نه...‏
Buzz!!!‎
Buzz!!!‎
Buzz!!!‎
‎.‎‏ ‏bye for now

ادامه دارد...

#امیر_معصومی_آمونیاک
دیدگاه ها (۱۷)

#جسدهای_بیحصار_اندیشه #قسمت_دومامروز فاصله دفتر کارم تا خونه...

#جسدهای_بیحصار_اندیشه #قسمت_سوم هوا امروز شدیدان دو نفرس ها!...

سلام به همگی شبتون خوش میخوام نظرتون رو در مورد اینکه پستهای...

اهوم :-(

هوففف....دارم از خودم می ترسم خدایییییحاجی یکی از قدیمیییییی...

♡کپشن رو اگه دوست داری بخون ♡ قشنگام من از این ویروس هایی ه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط