جسدهایبیحصاراندیشه

#جسدهای_بیحصار_اندیشه
#قسمت_سوم

هوا امروز شدیدان دو نفرس ها! ... و این نشون می داد که آمونیاک اون ضربه ی کاری رو به ‏افکار من وارد کرده!‏
هنوز قلک مبارک رو روی صندلی م، توی دفترکار، نزده بودم زمین که جرینگی عینهو زنگ ‏هشدار یکی تو سرم داد زد آمونیاک!!!...‏
فورا لپ تاپ و باز کردم ... زود باش... لعنتی! بیا بالا... ای جونت بیاد بالا... مسنجر و باز کردم ‏و این بار بی محابا لاو ترکوندم:‏
امیر:‏
‏" ‏buzz!‎
Buzz!‎
های!‏
آر یو دِر آمونیاک؟ "‏
آمونیاک :‏
‏" سلام جناب خوبی؟! "‏
امیر:‏
‏"سلام به روی ماهت، صبح قشنگت پرتقالی... خوشحالم که هستی ... کیف احوال؟ "‏
آمونیاک :‏
‏" منم همینطور، صبح عالی متعالی ... "‏
از اینجای چت به بعد، چون جهان شموله ادامه نمی دم، خودتون حدس بزنین و بخونین!...‏
اما بعد یک ساعت به مبحث متفاوت و جالبی رسیدیم که اجازه بدین براتون تعریف کنم:‏
آمونیاک:‏
‏" امیر، به وجود " بکارت " تو بطن آدما اعتقاد داری ؟ اگه آره ٬ بشکاف ؟!! "‏
امیر:‏
‏" آره، فکر می کنم باطن یه انسان زمانی به گ.و.ه کشیده میشه که بکارت و انسانیت ش رو ‏از دست میده‎ ‎‏! "‏
آمونیاک:‏
‏" تا حالا شده یکی یه کلمه محبت آمیز بهت بگه و تو، با همه خوش اومدنت،دلت بخواد لذت ‏شنیدن این کلمه رو، از فرد دیگه ای تو ذهنت بچشونی؟!"‏
امیر:‏
‏" بله، راستش و بخوای بارها پیش اومده."‏
آمونیاک:‏
‏" کی؟! "‏
امیر:‏
‏"نخواه که بگم! در ضمن این چه ربطی به بکارت بطن داشت؟! اصلا این سوالا واسه چیه؟ می ‏خوای من و بشناسی؟ یا می شناسی، داری امتحانم می کنی؟! اونم وقتی که میدونم ‏دوستی ما مجازیه، تو متاهلی و آقا بالا سر داری !!! "‏
آمونیاک:‏
‏" من یه آدم آزادم، تو روابطم هرچی که خودم بخوام رو انجام میدم اما حدود هم حالیمه، دور ‏برت نداره امیر خان... "‏
امیر:‏
‏" اُکی اوپن مایندِ من! ... حالا من یه سوال پرسیدن می نمایم،تو از اون دست زنانی هستی ‏که همه شور و نشاط شون بیرون از خونه ست و سکوت و برج زهر ماری شون تو بستر؟! "‏
آمونیاک:‏
‏" آها، از تمام بکارت و لذت واژه ی عاشقانه، تنها چیزی که تونستی برداشت کنی همین بود ‏که من تو تخت خوابم یک حفره دارم، آره؟! نخیر... من خارج از خونه و برا دیگران خیلی جدی م ‏، اما برای طرفم خیلی شیطونم و انرژی زیادی میذارم. حالا شوهر آینده هم که بحث ش ‏جداست احتمالن همیشه از سر و کله ش در حال بالارفتن باشم! "‏
مچش و گرفتم، شوهر آینده! ... یعنی متاهل نیست! یک هیچ به نفع من، چون هنوز از تاهلم ‏چیزی لو ندادم:‏
‏" الهی مثل سنگ تو گلوش گیر کنی... الهی از گلوش پایین نری ... الهی ی ی ... حسودیم ‏شد... "‏
آمونیاک:‏
‏" هویی با کی هستی؟ هوی ی ی ی ی حواست باشه چی داری میگی؟! اگه منظورت ‏همسرمه اون و دوست دارم، بهترین مرده رو زمینِ، درسته عاشقش نیستم، اما دوسش دارم ‏‏."‏
ای باباااااااااااااا... کدوم همسر؟! این که گفت شوهر آینده! عجب! باشه منم به رو خودم ‏نمیارم:‏
امیر:‏
‏"مزاح بود بانو...خدا براتون حفظش کنه.راستی، چندتا ایمیل دارم از دل نوشتهام، دوست داری ‏برات بفرستم؟ "‏
آمونیاک:‏
‏" نه ترجیح می دم حضوری ازت بگیرم، برام بنویس... صبر... "‏
امیر:‏
‏"‏buzz!‎‏... کجا رفتی؟! "‏
آمونیاک:‏
‏" امیر هیچ می دونی خیلی ها دوست دارن کشفت کنن؟ "‏
امیر:‏
‏" اوه مای گاد! بگو که داری سر به سرم میذاری و دونبال سوژه ای واسه خنده ی امروزت ‏هستی... مگه عنصر نایابم که دنبال کشف م باشن مندلیوف های دورو برم؟! تو این جماعت ‏مجازی از من سر ترم زیاده ... "‏
آمونیاک:‏
‏" امیر جان من باید برم، نمی تونم چت کنم الان، این شماره منه......0938 ... حواست باشه ‏فقط تا ساعت 4 بعد از ظهر می تونی تماس بگیری یا اس بدی، میفهمی که؟! "‏
امیر:‏
‏" بله! ملتفتم، قصد ندارم مزاحمتی براتون پیش بیارم، خوش باشی عزیزم، مراقب آمونیاک من ‏باشی ها...تا بعد...‏by for now‏ "‏
ادامه دارد...

#امیر_معصومی_آمونیاک
دیدگاه ها (۲۲)

#جسدهای_بیحصار_اندیشه #قسمت_چهارمهاج و واج صفحه رو بستم، یه ...

#جسدهای_بیحصار_اندیشه #قسمت_پنجم سیستم رو خاموش کرد.باقی مون...

#جسدهای_بیحصار_اندیشه #قسمت_دومامروز فاصله دفتر کارم تا خونه...

#جسدهای_بیحصار_اندیشه#قسمت_اول ‎ ‎‏« به نام آنکه مرا چتر رگب...

سلام 🫡خیلی خوش شانس هستی که پیج من رو پیدا کردی 😉😁تو این پیج...

هوففف....دارم از خودم می ترسم خدایییییحاجی یکی از قدیمیییییی...

پارت ۴۱پادشاه: به عنوان مجازاتت پارک جیمین م..... ات: لطفا.....

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط