پارت(5)🫂🖇🍉
پارت(5)🫂🖇🍉
جین هم از اتاق اومد بیرون و رفت توی محوطه بیمارستان
نشست روی صندلی که دید کوک بدو بدو داره میاد
...
کوک از دور جین و دید و اومد سمتش:
ک..جاست؟
جین:برای تو چه فرقی میکنه
کوک:هیونگ🥺
جین:چیه مگه برای تو مهمه؟
کوک:عاره هست هست*بلند*
جین:اگه مهم بود اینطوری نمینداختیش بیرون*داد*
جین بلند شد و از یقه کوک گرفت:
تو حق نداشتی باهاش اینطوری رفتار کنی؛ اون چ گناهی کرده بود که باید اینطوری تقاصشو میداد ها*داد*
کوک گریش گرفته بود:نمیدونم نمیدونم
جین:تو که نمیدونی چرا این کارارو باهاش میکنی ها؟
کوک:بخدا غلط کردم
جین یقشو ول کرد و نشست
کوک:حالش چطوره؟
جین:فعلا خوبه
کوک:فعلا؟
جین:عاره دکتر گفت سنگ کلیه داره ؛ توی ی مدت حتما درد داشته و چیزی نگفته و اگه بد تر بشه باید عمل شه
کوک سرشو انداخت پایین و گفت:حمش تقصیر منه🥺
جین:هنوزم دیر نشده میتونی درستش کنی فقط نباید گند بزنی
کوک: ... کجاست؟
جین:بیا بریم پیشش
جین کوک و برد پیش چایونگ
جین:اوناها تو برو پیشش منم منتظرم بیرون
کوک:مرسی هیونگ
جین سرشو تکون داد و رفت
کوک در و باز کرد و رفت پیش چایونگ ، نشست کنار تختش:
دخترم؟بیدار نمیشی؟؟🥺 بیدار شو ببین بابای بدت اومده
کوک چند بار دخترکشو صدا کرد تا اون بیدار شد
چایونگ:بابا
کوک:جان بابا خوبی؟
چایونگ:چرا اومدی دنبالم؟مگه نگفتی برم بمیرم ؟برو بزار منم تو حال خودم بمیرم🥺
کوک:من غلط کردم منو ببخش بخدا اشتباه کردم ؛ تو همه چیزو همه کس منی ؛ من بد کردم باهات تو منو ببخش😭
چایونگ:بابا
کوک:جانم؟
چایونگ:دوست دارم
کوک با این حرفش قلبش به درد اومد ؛ اون خیلی به دخترش بد کرده بود ولی با این حال دخترش اونو دوست داشت؛ سریع چایونگ و بغلش کرد
چایونگ خیلی دوست داشت داغوش پدرشو حتی یکبار هم که شده امتحان کنه و همین هم اتفاش افتاد ؛ انگار توی بهشت بود ؛ خیلی حس خوبی داشت
کوک هم که دید چایونگ هم بغلش کرده خوشحال شدو چایونگ و محکم تر بغل کرد که چایونگ ی اخی گفت
کوک سریع ازش جدا شد و گفت :دردت اومد؟
چایونگ:یکم
کوک:ببخشید
چایونگ:اشکال نداره
کوک:چرا وقتی درد داشتی نمیگفتی؟
چایونگ:نمیخواستم حاله نگران بشه
کوک سرشو انداخت پایین و گفت:ببخشید
چایونگ:من بخشیدم ولی دوست دارم همیشه پیشم باشیو تنهام نزاری
کوک:قول میدم
چایونگ:*خنده*
ی دفه ی صدای اومد از پشتشون
...
جین هم از اتاق اومد بیرون و رفت توی محوطه بیمارستان
نشست روی صندلی که دید کوک بدو بدو داره میاد
...
کوک از دور جین و دید و اومد سمتش:
ک..جاست؟
جین:برای تو چه فرقی میکنه
کوک:هیونگ🥺
جین:چیه مگه برای تو مهمه؟
کوک:عاره هست هست*بلند*
جین:اگه مهم بود اینطوری نمینداختیش بیرون*داد*
جین بلند شد و از یقه کوک گرفت:
تو حق نداشتی باهاش اینطوری رفتار کنی؛ اون چ گناهی کرده بود که باید اینطوری تقاصشو میداد ها*داد*
کوک گریش گرفته بود:نمیدونم نمیدونم
جین:تو که نمیدونی چرا این کارارو باهاش میکنی ها؟
کوک:بخدا غلط کردم
جین یقشو ول کرد و نشست
کوک:حالش چطوره؟
جین:فعلا خوبه
کوک:فعلا؟
جین:عاره دکتر گفت سنگ کلیه داره ؛ توی ی مدت حتما درد داشته و چیزی نگفته و اگه بد تر بشه باید عمل شه
کوک سرشو انداخت پایین و گفت:حمش تقصیر منه🥺
جین:هنوزم دیر نشده میتونی درستش کنی فقط نباید گند بزنی
کوک: ... کجاست؟
جین:بیا بریم پیشش
جین کوک و برد پیش چایونگ
جین:اوناها تو برو پیشش منم منتظرم بیرون
کوک:مرسی هیونگ
جین سرشو تکون داد و رفت
کوک در و باز کرد و رفت پیش چایونگ ، نشست کنار تختش:
دخترم؟بیدار نمیشی؟؟🥺 بیدار شو ببین بابای بدت اومده
کوک چند بار دخترکشو صدا کرد تا اون بیدار شد
چایونگ:بابا
کوک:جان بابا خوبی؟
چایونگ:چرا اومدی دنبالم؟مگه نگفتی برم بمیرم ؟برو بزار منم تو حال خودم بمیرم🥺
کوک:من غلط کردم منو ببخش بخدا اشتباه کردم ؛ تو همه چیزو همه کس منی ؛ من بد کردم باهات تو منو ببخش😭
چایونگ:بابا
کوک:جانم؟
چایونگ:دوست دارم
کوک با این حرفش قلبش به درد اومد ؛ اون خیلی به دخترش بد کرده بود ولی با این حال دخترش اونو دوست داشت؛ سریع چایونگ و بغلش کرد
چایونگ خیلی دوست داشت داغوش پدرشو حتی یکبار هم که شده امتحان کنه و همین هم اتفاش افتاد ؛ انگار توی بهشت بود ؛ خیلی حس خوبی داشت
کوک هم که دید چایونگ هم بغلش کرده خوشحال شدو چایونگ و محکم تر بغل کرد که چایونگ ی اخی گفت
کوک سریع ازش جدا شد و گفت :دردت اومد؟
چایونگ:یکم
کوک:ببخشید
چایونگ:اشکال نداره
کوک:چرا وقتی درد داشتی نمیگفتی؟
چایونگ:نمیخواستم حاله نگران بشه
کوک سرشو انداخت پایین و گفت:ببخشید
چایونگ:من بخشیدم ولی دوست دارم همیشه پیشم باشیو تنهام نزاری
کوک:قول میدم
چایونگ:*خنده*
ی دفه ی صدای اومد از پشتشون
...
۱۶۰.۹k
۲۸ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۸۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.