پارت (۳)🫂🖇🍉
پارت (۳)🫂🖇🍉
جین:چا..چایونگ؟چیشد؟
چایونگ:اخخخخخ
جین:چایونگ؟حالت خوبه؟
چایونگ سرشو به نشونه نه تکون داد. دیگه اشکش درومده بود
جین سریع چایونگ و بغل کرد که چایونگ داد بلندی کشید:اخخخخخ
جین:ببخشید ولی باید بریم بیمارستان
جین چایونگ و گذاشت توی ماشین و سریع به سمت بیمارستان حرکت کرد
چایونگ از درد به خودش پیچیده بود و گریه میکرد
جین:اروم باش الان میرسیم ؛ولی چایونگ اصلا اروم نمیشد خیلی درد داشت
...
رسیدن ؛جین سرع پایونگ و بغل کرد و به داخل بیمارستان رفت:
کسی نیست کمک کنه؟
پرستار بفرمایید؟؟
جین؟توروخودا کمکم کنید حالش خیلی بده
پرستار:همراهم بیاین؛بزارینش رو تخت '
وقتی جین چایونگ و گذاشت رو تخت و دختر سریع توی خودش جمع و گریش شدید تر شد
پرستار:شما بفرمایید بیرون
جین:ولی..
پرستار:ما مراقبش هستیم شما بفرمایید
جین رفت بیرون و همزمان با خروج جین از اتاق دکتر وارد اتاق شد و پرستار درو بست
...
بعد چند دقیقه دکتر از اتاق اومد بیرون و جین سریع رفت پیشش:
د..دکتر چیشد؟
دکتر:خدارو شکر مشکل خاصی ندارن ولی
جین:ولی چی؟
دکتر:توی این مدت دردی نداشتن؟
جین:چطور؟
دکتر:اخه سنگ کلیه دارن و بخاطر همین دردشون زیاد بود
جین: ...
دکتر:شما پدرشین؟
جین خیلی از کوک ناراحت بود و نمیخواست اونو خبر کنه گفت:
بله من پدرشم
دکتر:خب باید ی فرم پر کنید
جین:حتما
دکتر:پرستار بهتون میدن
جین:ممنونم..دکتر رفت
پرستار:لطفا همراهم بیاید
جین:بله
...
جین بعد پر کردن فرم رفت پیش چایونگ دید پرستار داره سرمشو عوض میکنه
جین:حالش چطوره؟
پرستار:حالشون خوبه فقط باید به نسخه ای که دکتر داده به خوبی عمل کنن وگرنه مجبوریم عملش کنیم
جین:بله ممنون
پرستار بعد تموم شدن کارش از اتاق خارج شد
جین رفت نشست کنار تخت چایونگ:
چایونگ؟بیار نمیشی؟
چایونگ:عمو*بیحال*
جین:خوبی درد نداری؟
چایونگ:بابام؟*بغض*
جین زیر لب گفت:اون ولت کرده هنوزم به فکرشی؟
بهش میگم بیاد .. و ار اتاق خارج شد
...
جین:چا..چایونگ؟چیشد؟
چایونگ:اخخخخخ
جین:چایونگ؟حالت خوبه؟
چایونگ سرشو به نشونه نه تکون داد. دیگه اشکش درومده بود
جین سریع چایونگ و بغل کرد که چایونگ داد بلندی کشید:اخخخخخ
جین:ببخشید ولی باید بریم بیمارستان
جین چایونگ و گذاشت توی ماشین و سریع به سمت بیمارستان حرکت کرد
چایونگ از درد به خودش پیچیده بود و گریه میکرد
جین:اروم باش الان میرسیم ؛ولی چایونگ اصلا اروم نمیشد خیلی درد داشت
...
رسیدن ؛جین سرع پایونگ و بغل کرد و به داخل بیمارستان رفت:
کسی نیست کمک کنه؟
پرستار بفرمایید؟؟
جین؟توروخودا کمکم کنید حالش خیلی بده
پرستار:همراهم بیاین؛بزارینش رو تخت '
وقتی جین چایونگ و گذاشت رو تخت و دختر سریع توی خودش جمع و گریش شدید تر شد
پرستار:شما بفرمایید بیرون
جین:ولی..
پرستار:ما مراقبش هستیم شما بفرمایید
جین رفت بیرون و همزمان با خروج جین از اتاق دکتر وارد اتاق شد و پرستار درو بست
...
بعد چند دقیقه دکتر از اتاق اومد بیرون و جین سریع رفت پیشش:
د..دکتر چیشد؟
دکتر:خدارو شکر مشکل خاصی ندارن ولی
جین:ولی چی؟
دکتر:توی این مدت دردی نداشتن؟
جین:چطور؟
دکتر:اخه سنگ کلیه دارن و بخاطر همین دردشون زیاد بود
جین: ...
دکتر:شما پدرشین؟
جین خیلی از کوک ناراحت بود و نمیخواست اونو خبر کنه گفت:
بله من پدرشم
دکتر:خب باید ی فرم پر کنید
جین:حتما
دکتر:پرستار بهتون میدن
جین:ممنونم..دکتر رفت
پرستار:لطفا همراهم بیاید
جین:بله
...
جین بعد پر کردن فرم رفت پیش چایونگ دید پرستار داره سرمشو عوض میکنه
جین:حالش چطوره؟
پرستار:حالشون خوبه فقط باید به نسخه ای که دکتر داده به خوبی عمل کنن وگرنه مجبوریم عملش کنیم
جین:بله ممنون
پرستار بعد تموم شدن کارش از اتاق خارج شد
جین رفت نشست کنار تخت چایونگ:
چایونگ؟بیار نمیشی؟
چایونگ:عمو*بیحال*
جین:خوبی درد نداری؟
چایونگ:بابام؟*بغض*
جین زیر لب گفت:اون ولت کرده هنوزم به فکرشی؟
بهش میگم بیاد .. و ار اتاق خارج شد
...
۱۳۸.۹k
۲۸ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.