پارت(4)🫂🖇🍉
پارت(4)🫂🖇🍉
جین زیر لب گفت:اون ولت کرده هنوزم به فکرشی؟
بهش میگم بیاد .. و ار اتاق خارج شد
...
جین از اتاق رفت بیرون ،میخواست زنگ بزنه به کوک ولی دلش نمیخواست دیگه به اون خبر بده؛ ولی زنگ زد
کوک:/
خاله راست میگفت اون تقصیری نداره من خیلی زیاده روی کردم ؛ خیلی اذیتش کردم ،بهش محبت نکردم ، کلی دعواش کردم کتکش زدم؛ ولی امشب خیلی احساس گناه میکنم چون خیلی رفتادم باهاش بد بود
ینی الان کجا رفته؟کسی مزاحمش نشه؟تو فکر این بودم که برم دنبالش(خسته نباشی)
همینطوری داشتم به این چیزا فکر میکردم که صدای زنگ گوشیم اومد؛ جین هیونگ بود اون این وقت شب با من چیکار داشت؟ گوشی و جواب دادم:
الو؟
جین:واقعا ازت انظار نداشتم
کوک:هیونگ چیشده؟
جین:کارت به جایی رسیده که دختر بیچاره رو از خونه میندازی بیرون؟
کوک:چ..چایونگ اونجاس؟
جین:به حال تو ج فرقی میکنه؟بقول خودت بهتره بمیره چیکارش داری؟
کوک:هیونگ اونجاست یا نه؟
جین:عاره پیش منه
کوک:الان میام دنبالش
جین:خونه نیستیم
کوک:پس کجایین؟
جین:بیمارستان
کوک:چ..چی؟
جین:بیچاره بچه حالش بد شده
کوک:ا..الان چطوره؟
جین:بیا تعریف میکنم
کوکک:کدوم بیمارستان؟
جین:بیمارستان***
کوک:الان خودمو میرسونم
...
وقتی جین هیونگ گفت حالش بد شده انگار ی سطل اب سرد روم خالی کردن
سریع کتمو برداشتمو به سمت بیمارستان حرکت کردم
....
جین بعد تماسش با کوک رفت پیش چایونگ
چایونگ:عمو؟
جین:جونم؟
چایونگ:چیکار کنم من؟*گریه*
جین:چیو چیکار کنی؟
چایونگ:دیگه نمیخوام به اون خونه برگردم کسی اونجا ن منتظرمه ونه کسی دوسم داره
جین:چچرا پدرت تورو دوست داره
چایونگ:اگه منو دوست داشت هیچ وقت اونطوری باهام رفتار نمیکرد
جین چیزی نگفت البته چیزی برای گفتن نداشت
..
جین اشکای چایونگ و پاک کرد و گفت :استراحت کن
چایونگ هم سرشو به معنی باشه تکون دادو چشماشو بست.
جین هم از اتاق اومد بیرون و رفت توی محوطه بیمارستان
نشست روی صندلی که دید کوک بدو بدو داره میاد
...
جین زیر لب گفت:اون ولت کرده هنوزم به فکرشی؟
بهش میگم بیاد .. و ار اتاق خارج شد
...
جین از اتاق رفت بیرون ،میخواست زنگ بزنه به کوک ولی دلش نمیخواست دیگه به اون خبر بده؛ ولی زنگ زد
کوک:/
خاله راست میگفت اون تقصیری نداره من خیلی زیاده روی کردم ؛ خیلی اذیتش کردم ،بهش محبت نکردم ، کلی دعواش کردم کتکش زدم؛ ولی امشب خیلی احساس گناه میکنم چون خیلی رفتادم باهاش بد بود
ینی الان کجا رفته؟کسی مزاحمش نشه؟تو فکر این بودم که برم دنبالش(خسته نباشی)
همینطوری داشتم به این چیزا فکر میکردم که صدای زنگ گوشیم اومد؛ جین هیونگ بود اون این وقت شب با من چیکار داشت؟ گوشی و جواب دادم:
الو؟
جین:واقعا ازت انظار نداشتم
کوک:هیونگ چیشده؟
جین:کارت به جایی رسیده که دختر بیچاره رو از خونه میندازی بیرون؟
کوک:چ..چایونگ اونجاس؟
جین:به حال تو ج فرقی میکنه؟بقول خودت بهتره بمیره چیکارش داری؟
کوک:هیونگ اونجاست یا نه؟
جین:عاره پیش منه
کوک:الان میام دنبالش
جین:خونه نیستیم
کوک:پس کجایین؟
جین:بیمارستان
کوک:چ..چی؟
جین:بیچاره بچه حالش بد شده
کوک:ا..الان چطوره؟
جین:بیا تعریف میکنم
کوکک:کدوم بیمارستان؟
جین:بیمارستان***
کوک:الان خودمو میرسونم
...
وقتی جین هیونگ گفت حالش بد شده انگار ی سطل اب سرد روم خالی کردن
سریع کتمو برداشتمو به سمت بیمارستان حرکت کردم
....
جین بعد تماسش با کوک رفت پیش چایونگ
چایونگ:عمو؟
جین:جونم؟
چایونگ:چیکار کنم من؟*گریه*
جین:چیو چیکار کنی؟
چایونگ:دیگه نمیخوام به اون خونه برگردم کسی اونجا ن منتظرمه ونه کسی دوسم داره
جین:چچرا پدرت تورو دوست داره
چایونگ:اگه منو دوست داشت هیچ وقت اونطوری باهام رفتار نمیکرد
جین چیزی نگفت البته چیزی برای گفتن نداشت
..
جین اشکای چایونگ و پاک کرد و گفت :استراحت کن
چایونگ هم سرشو به معنی باشه تکون دادو چشماشو بست.
جین هم از اتاق اومد بیرون و رفت توی محوطه بیمارستان
نشست روی صندلی که دید کوک بدو بدو داره میاد
...
۱۵۰.۱k
۲۸ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.