گفته بودم در نگاهت جوی غمهای من است

گفته بودم در نگاهت ، جوی غم‌های من است
حرفهایت سبز و جاری روی لبهای من است
گفته بودم از دل من خستگی را دور کن
بی تو بودن تلخ تر از درد شبهای من است
گفته بودم همچو برف است این زمستان ، راز تو
بیشتر بر من ببار، این راز ، سودای من است گفته بودم چون نباشی، روز من با شب یکیست،
خاطراتت ، قصه ی شبهای یلدای من است
گفته بودم عشق تو ، مارا کجاها میبرد
صد سفر کردن به قلبت ، دین ودنیای من است
دیدگاه ها (۱)

کوچ پرنده ها را دوست ندارم ...میدانم ، پرنده ای که کوچ کند ....

پروانه های احساسم رادر قاب بی تفاوتیبر دیوار تنهایی ام آویخت...

انگار  عادت کرده‌ای  این  یکّه‌ تازی  رااز عشق من در سینه‌ی ...

جانم از عشقت پریشانی گرفتکارم از هجر تو ویرانی گرفتدست در زل...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط