- من بلد نبودم ؛
- من بلد نبودم ؛
بلد نبودم اونقد باحال باشم ك بقیه دلشون بخواد همیشه کنارشون باشم تو لحظههای خوشِ زندگیشون . .
بلد نبودم اونقد خوب دلداری بدم که درد و غمی به سراغشون اومد پناه بیارن به آغوشم .
و گوش شنواشم واسه حرفاشون . .
بلد نبودم اونقد دلبری و ناز و عشوه بیام که کسی عاشقِ چشمون قهوهای و ابروهای کمونم بشه .
بلد نبودم لوس و ناز کردن رو که غنج بره دلشون با کارام .
بلد نبودم اونقد عزیز باشم که سهیم خوشیاشون باشم .
بلد نبودم شریک مسخرهکردناشون و کارای هیجانانگیزشون بشم .
من بلد نبودم عزیز باشم واسشون .
بلد نبودم تو دلشون جا وا کنم .
بلد نبودم هیچیو .
من فقط خودم بودم .
خودِ بداخلاق و گوشهگیرم .
هیشکی تلاش نکرد ذرهای منو از این تنهایی که واسه خودم ساختم، نجات بده .
همیشه فکر کردن اونقد مستقل هستم که نیاز به کمکشون نداشته باشم
اونقد قوی هستم که نیاز نداشته باشم کسی تو حالخرابیام بغلم کنه و پناهم بشه
اونقد بزرگ هستم که نخوام گله کنم از هر چیز کوچیکی .
من تنها خودم بودمو خودم .
منو کسی ندید که چطور ذره ذره فکرام منو میخورن .
با هربار طرد شدن و نادیده گرفتنم از سمت بقیه یه پله ازشون دورتر و دورتر شدم .
اونقدر دور که الان اصلاً تو زندگیشون نقشی ندارم .
من گلهها و شکایتامو پیش کسی نبردم .
برخلاف بقیه دخترا غرغر نکردم که سر کسی درد نیاد و آسی نشه از دستم .
من شبیه کسی نبودم و کسی متوجه این نبود .
کسی متوجه نبود که ممکنه با هر حرفی بشکنم . .
با هر بیتوجهی دور شم .
و پناه ببرم به تنهایی .
کسی متوجه من نبود .
میرم ک با بودنم اذیتتون نکنم:)
یاحق.
بلد نبودم اونقد باحال باشم ك بقیه دلشون بخواد همیشه کنارشون باشم تو لحظههای خوشِ زندگیشون . .
بلد نبودم اونقد خوب دلداری بدم که درد و غمی به سراغشون اومد پناه بیارن به آغوشم .
و گوش شنواشم واسه حرفاشون . .
بلد نبودم اونقد دلبری و ناز و عشوه بیام که کسی عاشقِ چشمون قهوهای و ابروهای کمونم بشه .
بلد نبودم لوس و ناز کردن رو که غنج بره دلشون با کارام .
بلد نبودم اونقد عزیز باشم که سهیم خوشیاشون باشم .
بلد نبودم شریک مسخرهکردناشون و کارای هیجانانگیزشون بشم .
من بلد نبودم عزیز باشم واسشون .
بلد نبودم تو دلشون جا وا کنم .
بلد نبودم هیچیو .
من فقط خودم بودم .
خودِ بداخلاق و گوشهگیرم .
هیشکی تلاش نکرد ذرهای منو از این تنهایی که واسه خودم ساختم، نجات بده .
همیشه فکر کردن اونقد مستقل هستم که نیاز به کمکشون نداشته باشم
اونقد قوی هستم که نیاز نداشته باشم کسی تو حالخرابیام بغلم کنه و پناهم بشه
اونقد بزرگ هستم که نخوام گله کنم از هر چیز کوچیکی .
من تنها خودم بودمو خودم .
منو کسی ندید که چطور ذره ذره فکرام منو میخورن .
با هربار طرد شدن و نادیده گرفتنم از سمت بقیه یه پله ازشون دورتر و دورتر شدم .
اونقدر دور که الان اصلاً تو زندگیشون نقشی ندارم .
من گلهها و شکایتامو پیش کسی نبردم .
برخلاف بقیه دخترا غرغر نکردم که سر کسی درد نیاد و آسی نشه از دستم .
من شبیه کسی نبودم و کسی متوجه این نبود .
کسی متوجه نبود که ممکنه با هر حرفی بشکنم . .
با هر بیتوجهی دور شم .
و پناه ببرم به تنهایی .
کسی متوجه من نبود .
میرم ک با بودنم اذیتتون نکنم:)
یاحق.
۷.۷k
۲۷ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.