دو چشم من تو را در آ سمان گم می کند امشب

دو چشم من تو را در آ سمان گم می کند امشب
تو را چون ماه نورانی تجسم می کند امشب

در اوج کهکشانها دل به دنبال نگاه تو
گذر از جایگاه خوان هفتم می کند امشب

زبانم گرچه خاموش است اما با صدای تو
به عشقت با همه دنیا تکلم می کند امشب

دلم دریای دلتنگی و طوفانی ست ازیادت
چو امواج خروشان دل تلاطم می کند امشب

دو چشم بی فروغ من به یاد چشمهای تو
نگاهم خاک پایت را تیمم می کند امشب

اگر چه دردلم خون است ازهجران روی تو
لبم بر روی زیبایت تبسم می کند امشب

دعایت می کنم هرشب که شاید باز برگردی
دل من عشق را با تو ترنم می کند امشب
دیدگاه ها (۳)

چشمِ مستِ یارِ من میخانہ مےریزد بهممحفلِ مستانہ را رندانہ مے...

من کزین فاصله غارت شده ی چشم توام چون به دیدار تو افتد سروکا...

گفتم. دلم دلتنگ توست گفتی مدارا کن گلم با اشک حسرت نیمه شب گ...

دستانم بوی گل میداد مرا به جرم چیدن گل دستگیر کردند...بی آنک...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط