چندشاتی جونگکوک
چندشاتی جونگکوک
part 5
"اسمات نمینویسم"
هیوکرفت و شروع کرد به بازی کردن..
× ات..
ات چیزی نگفت و آشپز خونه رو مرتب کرد..
جونگکوک وارد آشپز خونه شد و ات رو به کابینت ها چسبوند..
-کوک نکن.. حوصلتو ندارم...
× بیب.. چرا ناراحتی
-چرا ناراحتم؟( داد زد)
×عه.. چته توووووو... خب ببخشید..
-آنقدر پررو هستی که میگی " چرا ناراحتی" ( اداشو در آورد)
×ببخشید خوشگلم..
گفت و ات رو بغل کرد
-نکن میگم..
× خب من عصبی شدم.. میدونی روت حساسم
- خب چیکار کنم ها؟!
× خب حساسم.. نمیتونمچیکار کنم.. ات.. ببخشید قشنگم.. متاسفم زیاده روی کردم..
-کوک بس کن..
×عزیزم.. خوشگلم.. چیکار کنم ناراحت نباشی هوم؟!
-کوککک.. بسته..
×خب چیکار کنم؟
-کاری نیاز نیست بکنی.. یاد بگیر نباید منو بزنی..
×چشم.. ببخشید
گفت و لبای ات رو بوسید
+عمووو به مامانم میگم آجیم رو بوس کردی
×عهه به تو چه بچه
-هیوک.. برو بازیتو کن
هیوک به ادامه بازیش سرگرم شد..
×آشتی؟( عزیزم آشتی آشتی)
-اگر بازم بوسم کنی..
جوگگکوک خندی و لبای اتر و عمیقتر بوسید..
-حالا آشتی ام..
جونگکوک لبخند زد و سر ات رو بوسید
the end.
part 5
"اسمات نمینویسم"
هیوکرفت و شروع کرد به بازی کردن..
× ات..
ات چیزی نگفت و آشپز خونه رو مرتب کرد..
جونگکوک وارد آشپز خونه شد و ات رو به کابینت ها چسبوند..
-کوک نکن.. حوصلتو ندارم...
× بیب.. چرا ناراحتی
-چرا ناراحتم؟( داد زد)
×عه.. چته توووووو... خب ببخشید..
-آنقدر پررو هستی که میگی " چرا ناراحتی" ( اداشو در آورد)
×ببخشید خوشگلم..
گفت و ات رو بغل کرد
-نکن میگم..
× خب من عصبی شدم.. میدونی روت حساسم
- خب چیکار کنم ها؟!
× خب حساسم.. نمیتونمچیکار کنم.. ات.. ببخشید قشنگم.. متاسفم زیاده روی کردم..
-کوک بس کن..
×عزیزم.. خوشگلم.. چیکار کنم ناراحت نباشی هوم؟!
-کوککک.. بسته..
×خب چیکار کنم؟
-کاری نیاز نیست بکنی.. یاد بگیر نباید منو بزنی..
×چشم.. ببخشید
گفت و لبای ات رو بوسید
+عمووو به مامانم میگم آجیم رو بوس کردی
×عهه به تو چه بچه
-هیوک.. برو بازیتو کن
هیوک به ادامه بازیش سرگرم شد..
×آشتی؟( عزیزم آشتی آشتی)
-اگر بازم بوسم کنی..
جوگگکوک خندی و لبای اتر و عمیقتر بوسید..
-حالا آشتی ام..
جونگکوک لبخند زد و سر ات رو بوسید
the end.
- ۳۴.۷k
- ۰۸ اردیبهشت ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط