چندشاتی جونگکوک

چندشاتی جونگکوک

part 4

"اسمات نمینویسم"

با کلی اشک و درد، بدنم رو شستم و بیرون اومد..

جای زخم هام‌رو‌کرم‌زوم و لباسام رو پوشیدم..

از اتاق بیرون رفتم..
هیوک‌ تنهایی داشت بازی‌میکرد

لبخندی زدم

+آجی.. خوبی؟

-سلام قشنگم‌آره..

+چرا نیومدی بیرون؟!

-خواب بودم...

هیوک‌لبخند زد و شروع کرد به بازی ..

ات به آشپز خونه رفت و شام‌گذاشت..
یه مسکن‌خورد و روی مبل دراز کشید..

پرش زمانی شب ساعت ۸...

زنگ‌خورد و در رو باز کردم.. حتی نگاهش نکردم..

×سلام ..

جوابشو ندادم..

+سلام‌عموووو

×سلام‌خوشگلللل..

هیوک رو بغل کرد..
یه اسباب بازی برای هیوک‌خریده بود که به هیوک داد

+وووویییی خیلی خوشگله مرسییییی

×خواهش میکنم..

لبخندی زد...
دیدگاه ها (۳)

چندشاتی جونگکوکpart 5"اسمات نمینویسم"هیوک‌رفت و شروع کرد به ...

تکپارتی جونگکوکورق بزنید۹🎀🍒🫠

چندشاتی جونگکوکpart 3"اسمات نمینویسم"-اه..‌کوک‌چته تو..×دهنت...

چندشاتی جونگکوکpart 2"اسمات نمینویسم"همین که خواستم لباس هیو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط