اولین بار پیشانی ام را بوسید!
اولین بار پیشانی ام را بوسید!
بوسه اش آنقدر داغ بود که تمام وجودم را سوزاند...
وقتی در آغوشش بودم،
تنش به حدی گرم بود که یک لحظه احساس کردم کوه آتشفشان را در آغوش کشیدم.
همان قدر با عظمت و گرم!
فهمیدم می شود به راحتی برای سالها به گرمای تنش اعتماد، و به وجودش تکیه کرد.
همه ی اینها را از همان بوسه ی پیشانی فهمیدم.
می گفت: دوست دارم عشق را از بالاترین حدش آغاز کنم.
می گفت، عشقی که از لب ها آغاز شود، روزی با گفتن کلمه ی دوستت ندارم، از همان لب ها بر چیده می شود.
راست می گفت...
بعد از آن روز، هرگز نتوانستم جای بوسه اش را از پیشانی ام پاک کنم.
هنوز رد بوسه اش روی قلبم باقی مانده...
●بخشی از کتاب مکالمه ی غیر حضوری●
#علیرضا_اسفندیاری
بوسه اش آنقدر داغ بود که تمام وجودم را سوزاند...
وقتی در آغوشش بودم،
تنش به حدی گرم بود که یک لحظه احساس کردم کوه آتشفشان را در آغوش کشیدم.
همان قدر با عظمت و گرم!
فهمیدم می شود به راحتی برای سالها به گرمای تنش اعتماد، و به وجودش تکیه کرد.
همه ی اینها را از همان بوسه ی پیشانی فهمیدم.
می گفت: دوست دارم عشق را از بالاترین حدش آغاز کنم.
می گفت، عشقی که از لب ها آغاز شود، روزی با گفتن کلمه ی دوستت ندارم، از همان لب ها بر چیده می شود.
راست می گفت...
بعد از آن روز، هرگز نتوانستم جای بوسه اش را از پیشانی ام پاک کنم.
هنوز رد بوسه اش روی قلبم باقی مانده...
●بخشی از کتاب مکالمه ی غیر حضوری●
#علیرضا_اسفندیاری
۱.۹k
۱۰ آبان ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.