چند پارتی از نامجون
#چند_پارتی_از_نامجون
#وقتی_که_استادت_بود ....
#part1
ویو ا.ت
دوباره صبح شده بود و من هم روی میز مطالعه ام خوابم برده بود
اخه امروز امتحان داشتیم اونم با استاد کیم سختگیر
نگاهی به ساعت انداختم 6 شده بود تقریبا یه چهل دقیقه ای خوابیده بودم
با کلافگی سرم رو از روی میز برداشتم
کمی به خودم کش و قوس دادم
و همونطور خواب آلود از روی صندلی بلند شدم و به طرف حموم رفتم
یه دوش حدودا 20 مینی گرفتم و بعدش مسواک زدم و روتین پوستیمو انجام دادم، همینطور که از دستشویی میومدم بیرون نگاهم به ساعت افتاد، اوه باید سریع باشم وگرنه دیر به امتحان میرسم
سریع موهامو خشک کردم و خودمو به کمد لباسام رسوندم،یه ست ساده برداشتم و پوشیدمشون(عکسشو میذارم)
گوشیمو روشن کردم و اهنگ گذاشتم
شروع کردم به درست کردن موهام و سر و صورتم
موهام رو دم اسبی بستم چون میدونستم موقع امتحان حواسم رو پرت میکنه
بعداز اینکه به وضعیتم رسیدم
به سمت کوله ام رفتم و وسایل مورد نیازمو برداشتم، کتاب هایی که حجم سنگین تری داشتن رو دستم گرفتم و رفتم پایین و یه ساندویج سرد از توی یخچال برداشتم که تا دانشگاه بخورم،
خودم رو سریع به ایستگاه مترو رسوندم و وارد شدم رفتم نشستم و ایرپادمو گذاشتم رو گوشم
پارک ا.ت دختری 24 ساله است که خوانواده اش رو توی سن 17 سالگی از دست داده و از اونموقع خودش خرج خودشو با تلاش کردن دراورده، ا.ت دختری شجاع، قوی و مهربونه
او در دانشگاه ملی سئول در رشته ی ریاضی تحصیل میکنه
او دانشجوی سال اخریه و همه ی کارهاش روی حساب و کتابه
درحال آهنگ گوش دادن بود که به ایستگاه مورد نظر رسید
وقتی درها باز شدند از سالن مترو خارج شد و چند قدمی از در دانشگاهش فاصله داشته همینطور داشته راه میرفت و بخاطر آفتاب سرش پایین بود که یهو به چیز محکمی خورد که باعث شد بخوره زمین و بلند گفت این ستون رو کی اینجا گذاشتههه؟؟
وقتی سرش رو بلند کرد با کسی که جلوش دید سریع بلند شد و شروع کرد به معذرت خواهی
(علامت ا.ت+، علامت نامجون=)
+استاد کیم من واقعا متاسفم
=متاسف بودن تو بدرد من نمیخوره بهتره برام جبرانش کنی (پوزخند)
+من چجوری میتونم براتون جبرانش کنم استاد کیم؟
=بذار به وقتش بهت میگم خانوم پارک
و رفت
و گند خورد به روز ا.ت
استاد کیم حتما میخواست کاری کنه که ا.ت بازم احساس کنه پوچه
ا.ت با حال پکر وارد کلاس شد و سونگی دوست صمیمی او با لبخندی که همیشه به لب داشت به سمت او هجوم آورد و اونو محکم بغل کرد گویا سال هاست که همو ندیدن، توی همون حالت یواش صحبت میکردن:
(علامت سونگی-)
-هی بیبی گرل بگو ببینم سر صبحی چی اینقدر حالتو گرفته
+ولش کن بیا بریم بشینیم
اون دو رفتن و روی صندلی هایشون که کنار هم بود نشستن.....
#وقتی_که_استادت_بود ....
#part1
ویو ا.ت
دوباره صبح شده بود و من هم روی میز مطالعه ام خوابم برده بود
اخه امروز امتحان داشتیم اونم با استاد کیم سختگیر
نگاهی به ساعت انداختم 6 شده بود تقریبا یه چهل دقیقه ای خوابیده بودم
با کلافگی سرم رو از روی میز برداشتم
کمی به خودم کش و قوس دادم
و همونطور خواب آلود از روی صندلی بلند شدم و به طرف حموم رفتم
یه دوش حدودا 20 مینی گرفتم و بعدش مسواک زدم و روتین پوستیمو انجام دادم، همینطور که از دستشویی میومدم بیرون نگاهم به ساعت افتاد، اوه باید سریع باشم وگرنه دیر به امتحان میرسم
سریع موهامو خشک کردم و خودمو به کمد لباسام رسوندم،یه ست ساده برداشتم و پوشیدمشون(عکسشو میذارم)
گوشیمو روشن کردم و اهنگ گذاشتم
شروع کردم به درست کردن موهام و سر و صورتم
موهام رو دم اسبی بستم چون میدونستم موقع امتحان حواسم رو پرت میکنه
بعداز اینکه به وضعیتم رسیدم
به سمت کوله ام رفتم و وسایل مورد نیازمو برداشتم، کتاب هایی که حجم سنگین تری داشتن رو دستم گرفتم و رفتم پایین و یه ساندویج سرد از توی یخچال برداشتم که تا دانشگاه بخورم،
خودم رو سریع به ایستگاه مترو رسوندم و وارد شدم رفتم نشستم و ایرپادمو گذاشتم رو گوشم
پارک ا.ت دختری 24 ساله است که خوانواده اش رو توی سن 17 سالگی از دست داده و از اونموقع خودش خرج خودشو با تلاش کردن دراورده، ا.ت دختری شجاع، قوی و مهربونه
او در دانشگاه ملی سئول در رشته ی ریاضی تحصیل میکنه
او دانشجوی سال اخریه و همه ی کارهاش روی حساب و کتابه
درحال آهنگ گوش دادن بود که به ایستگاه مورد نظر رسید
وقتی درها باز شدند از سالن مترو خارج شد و چند قدمی از در دانشگاهش فاصله داشته همینطور داشته راه میرفت و بخاطر آفتاب سرش پایین بود که یهو به چیز محکمی خورد که باعث شد بخوره زمین و بلند گفت این ستون رو کی اینجا گذاشتههه؟؟
وقتی سرش رو بلند کرد با کسی که جلوش دید سریع بلند شد و شروع کرد به معذرت خواهی
(علامت ا.ت+، علامت نامجون=)
+استاد کیم من واقعا متاسفم
=متاسف بودن تو بدرد من نمیخوره بهتره برام جبرانش کنی (پوزخند)
+من چجوری میتونم براتون جبرانش کنم استاد کیم؟
=بذار به وقتش بهت میگم خانوم پارک
و رفت
و گند خورد به روز ا.ت
استاد کیم حتما میخواست کاری کنه که ا.ت بازم احساس کنه پوچه
ا.ت با حال پکر وارد کلاس شد و سونگی دوست صمیمی او با لبخندی که همیشه به لب داشت به سمت او هجوم آورد و اونو محکم بغل کرد گویا سال هاست که همو ندیدن، توی همون حالت یواش صحبت میکردن:
(علامت سونگی-)
-هی بیبی گرل بگو ببینم سر صبحی چی اینقدر حالتو گرفته
+ولش کن بیا بریم بشینیم
اون دو رفتن و روی صندلی هایشون که کنار هم بود نشستن.....
۳.۱k
۱۵ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.