my bad boy part 14
ا/ت ویو:
چند روز گذشته بود؟یا چند هفته؟
نمیدونم دیگه حسابش از دستم در رفته بود
ولی هنوزم هرر روز هیونجین و کوک بهم سر میزدن
رفتار جونگ کوک باهام خیلی بهتر شده بود
هیچ وقت فکر نمیکردم که روزی بتونه اینقدر باهام خوب باشه!
دوباره در اتاق باز شد
مثل همیشه انتظار اومدن دکتر یا کوک و یا هیونجینو داشتم
ولی تهیونگ بود!
خب مثل اینکه قرار نیست غافلگیری ها تموم شه
لبخندی دندون نما زده بودو خوشحال به نظر میرسید
!چقدر خوشحالم که میبینم بدون اینکه اذیتت کنم به اینجا رسیدی ا/ت!
*ترسیده بودم
_دقیقا اینجا چیکار داری؟
!من؟اومدم جایگاهمو توی مدرسه نگه دارمو البته!جئون رو ناراحت کنم؟؟
_اینا چه ربطی به من داره؟؟
!اوه بهت نگفته؟؟ما قرار گذاشته بودیم که هرکسی بتونه تورو بیشتر شکنجه بده اون جایگاهو توی مدرسه بگیره!
*پس مهربونیاش برای این بود..؟
!ولی اون احمق به جاش چیکار کرد؟؟
عاشقت شد!*خنده
خب بهتره بیشتر از این حرف نزنم!
*مایعی رو با سرنگ وارد سرمم کرد خواستم سرمو بکنم ولی دستام بی حس شد و دیدم تار
_این چی...
*صدای بوق دستگاه بلند شد
و تهیونگ فرار کرد
هیونجین ویو:
مدرسه تازه تموم شده بود داشتم میرفتم که ا/ت رو ببینم
این مدت اصلا وضعیتش ثابت نبوده...
وارد بیمارستان که شدم
هیاهوی پزشکانو دیدم
عجیب بود
چرا به سمت اتاق ا/ت ی من میرفتن؟؟
دوییدم و به داخل اتاق رفتم
نه نه...ا/ت ...مرده بود؟؟...بیخیال!
این چه شوخیه مسخره ایه!
چشام خیس شده بود ...
کی اینکارو باهاش کرده بود؟امکان نداره...اون دیروز حالش خوب بود!...
و بعد دوباره قلبش به کار افتاد
دکتر به من گفته بود که رفته توی کما و ممکنه یه مدت بهوش نیاد
و منم تصمیم گرفتم که ببرمش خونه ی خودمو به همه بگم که مرده...تا بفهمم کی باهاش اینکارو کرده!..
#فیک_بی_تی_اس
#فیک_جونگکوک
#فیک_تهیونگ
چند روز گذشته بود؟یا چند هفته؟
نمیدونم دیگه حسابش از دستم در رفته بود
ولی هنوزم هرر روز هیونجین و کوک بهم سر میزدن
رفتار جونگ کوک باهام خیلی بهتر شده بود
هیچ وقت فکر نمیکردم که روزی بتونه اینقدر باهام خوب باشه!
دوباره در اتاق باز شد
مثل همیشه انتظار اومدن دکتر یا کوک و یا هیونجینو داشتم
ولی تهیونگ بود!
خب مثل اینکه قرار نیست غافلگیری ها تموم شه
لبخندی دندون نما زده بودو خوشحال به نظر میرسید
!چقدر خوشحالم که میبینم بدون اینکه اذیتت کنم به اینجا رسیدی ا/ت!
*ترسیده بودم
_دقیقا اینجا چیکار داری؟
!من؟اومدم جایگاهمو توی مدرسه نگه دارمو البته!جئون رو ناراحت کنم؟؟
_اینا چه ربطی به من داره؟؟
!اوه بهت نگفته؟؟ما قرار گذاشته بودیم که هرکسی بتونه تورو بیشتر شکنجه بده اون جایگاهو توی مدرسه بگیره!
*پس مهربونیاش برای این بود..؟
!ولی اون احمق به جاش چیکار کرد؟؟
عاشقت شد!*خنده
خب بهتره بیشتر از این حرف نزنم!
*مایعی رو با سرنگ وارد سرمم کرد خواستم سرمو بکنم ولی دستام بی حس شد و دیدم تار
_این چی...
*صدای بوق دستگاه بلند شد
و تهیونگ فرار کرد
هیونجین ویو:
مدرسه تازه تموم شده بود داشتم میرفتم که ا/ت رو ببینم
این مدت اصلا وضعیتش ثابت نبوده...
وارد بیمارستان که شدم
هیاهوی پزشکانو دیدم
عجیب بود
چرا به سمت اتاق ا/ت ی من میرفتن؟؟
دوییدم و به داخل اتاق رفتم
نه نه...ا/ت ...مرده بود؟؟...بیخیال!
این چه شوخیه مسخره ایه!
چشام خیس شده بود ...
کی اینکارو باهاش کرده بود؟امکان نداره...اون دیروز حالش خوب بود!...
و بعد دوباره قلبش به کار افتاد
دکتر به من گفته بود که رفته توی کما و ممکنه یه مدت بهوش نیاد
و منم تصمیم گرفتم که ببرمش خونه ی خودمو به همه بگم که مرده...تا بفهمم کی باهاش اینکارو کرده!..
#فیک_بی_تی_اس
#فیک_جونگکوک
#فیک_تهیونگ
۸.۶k
۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.