باور نداشتم که زنی بتواند

باور نداشتم که زنی بتواند
شهری را بسازد و به آن
آفتاب و دریا ببخشد و تمدن.
دارم از یک شهر حرف میزنم!
تو سرزمین منی!
صورت و دست های کوچکت،
صدایت،
من آنجا متولد شده ام
و همان جا می میرم!

📝 #نزار_قبانی
دیدگاه ها (۴)

با قوت بازوان عشقتسر پنجه ی صبر ناتوان است...📝 سعدی

"هیتلر" میان زن های یهودیبه دنبال چشم های تو می گشتکه "پاریس...

داغ می شوم در نفسهای چهارشنبه اصلا چهارشنبه دستان توست آغوش ...

می چکد دوست داشتنتروی برهان دلم... مرا به تماشای خودت ببر آن...

𝔻𝕣𝕖𝕒𝕞 𝕨𝕚𝕥𝕙 𝕞𝕖⁷

یووو داستان جدید

پارت ۳همینجوری بهم نگاه میکردیم صدایی پچ پچ مردم شنیده میشد ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط