روزها به سختی می گذشت تابستان داغ میلادی رسید من

☀️روزها به سختی می گذشت. تابستان داغ ١٩۴۶ میلادی رسید؛ من و چند نفر از دوستانم برای ماهیگیری به ساحل رودخانه رفته بودیم. وقتی برگشتیم،قیافه همه اعضای خانواده گرفته و درهم بود.

☀️خبری را از رادیو شنیده بودند: «هیروشیما در کمتر از یک دقیقه در آتش سوخت و خاکستر شد.» هیچ کس نمی‌دانست بمب اتم چیست و چه می کند؟ مردمی که کیلومترها از هیروشیما فاصله داشتند امروز طلوع خورشید را دو بار دیدند.

☀️چهار روز بعد خبر مشابه دیگری رسید : «شهر ناکازاکی هم مثل هیروشیما با یک بمب سوخت و خاکستر شد.»

☀️با انفجار هیروشیما و ناکازاکی ترس و وحشت مثل هیولا بر جان همه پنجه زد. ما با هیروشیما فاصله زیادی نداشتیم. حالا باید یا ما به اشیا می رفتیم تا پدر و برادرم تنها نمانند یا آنها باید به روستا می‌آمدند که اگر قرار بود بمیریم، همه با هم بمیریم.

#مهاجر_سرزمین_آفتاب
#بریده_کتاب
✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98
دیدگاه ها (۱)

🌷شبی در ماه رمضان در عالم خواب دیدم در خانه را کسی می زند. ب...

میلاد_حضرت_زینب(س) 🌸🌸🌸🌸🌸ز بیت مرتضی شاه ولایت ...

☀️شبی در ماه رمضان در عالم خواب دیدم در خانه را کسی می زند. ...

☀️بچه ها که بزرگتر شدند، شیطنت هایشان کمتر شد. حتی محمد که ا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط