روایت بچههای مردم

#روایت | بچه‌های مَردم

🔷شهدا اهل رانت بازی نبودن...

کلاس‌مان داشت شروع می‌شد، صف غذا هم طولانی بود...
دنبال آشنا می‌گشتم تو صف، تا بتونم سریعتر غذا بگیرم.
عبدالحمید رو دیدم که چهار پنج نفری مانده بود تا نوبت‌ش بشه. رفتم فیش غذایم را بهش دادم و گفتم: برای من هم بگیر.
رو صندلی های غذاخوری منتظر بودم تا غذا بگیره و برام بیاره...
مکثی گذشت دیدم یه سینی غذا گرفت اورد برام و خودش دوباره برگشت تو صف غذا...❗️


رفتم دنبالش گفتم چرا برا خودت غذا نگرفتی؟
گفت: من یک حق داشتم اونم استفاده کردم برای تو غذا گرفتم برای غذای خودم باید دوباره بمونم ته صف...‼️

💫دانشجوی شهید
دکتر عبدالحمید دیالمه




هیئت جوانان بنی هاشم (ع)
#شهید
#شهدا
#شهیدانه
#مذهبی
#ایران
#جمهوری_اسلامی_ایران
دیدگاه ها (۰)

🗓 شنبه ۳دی (۲۹ جمادی الاول)📿 صد مرتبه «یا رَبِّ الْعالَمِین»...

#روایت | بچه‌های مَردم 🍃یه وصیت نامه خواندنیمیخواستم بزرگ بش...

🗓 جمعه ۲دی (۲۸ جمادی الاول)📿 صد مرتبه «ٱللَّٰهُمَّ صَلِّ عَل...

#روایت | بچه‌های مَردم شهدا خیلی حضرت زهرایی بودن🍃وقتی رمز ع...

#عشق_جنایت 🔪پارت45لیا:خوب همینه که هست شما خودتون و برای عرو...

عشق چیز خوبیه پارت ۵ که یهو یه پسری رو دیدم که قیافش برام اش...

♡My goddess⁦♡part ۱۸یه ربعی میشد تو باغ بودم و چون در باز بو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط