دلم نمیآید به تصور نبودنت

دلم نمی‌آید به تصورِ نبودنت
اینکه قرار است روزی سفرهای بی تو را با خوشحالی برای کسی تعریف کنم. اینکه فنجان های گل گلی که برای خودمان کنار می‌گذاشتم آغشته به طرزِ نوشیدنِ چای فردِ دیگری شود.
دلم نمی‌آید به نداشتنت توی قاب های عکسِ روی میز. به هزار راهِ رفته ی بی تو. به کرور کرور شعر که قرار است به گوش‌ات نرسد.
دست و دلم نمی‌رود به بافتن، به زیر و رو هایی که قرار نیست تنِ تو را گرم کنند.
به اینکه صبح به صبح دردانه ی کوچکم را بیدار کنم و موهایش را ببرم پشتِ گوشش و روح‌اش هم از نداشتنیِ دوست داشتنی من خبر نداشته باشد.
تاب نمی‌آورم .. روزی ؛ با دو سه تا بچه ی قد و نیم قد خیابانی را طی کنم که اگر باران بزند بوی خاطره هایی که نباید، بلند شود.
چگونه می‌شود سال ها بگذرد و یادت که می‌افتم چیزی تهِ دلم نلرزد و خیره نمانم به اینهمه راهی که تو از آنها نیامدی!
نمی‌دانم چطور قرار است میانِ بغض ترین لحظه ها تند تند پلک بزنم تا تعادلِ خیسی چشمانم حفظ شود و ادامه بدهم این حجم از زندگی را
بدونِ داشتنت ...
.
. #مریم_قهرمانلو
دیدگاه ها (۲)

می‌گفت:" باید دستم را می‌گرفت و نگهم می‌داشت. باید آرامم می‌...

.شده از صبح تا شب سخت مشغولِ کار باشی و نقشه بکشی که برسی خا...

من پنجره وار دوستت دارم !از آن پنجره های قدیمیکه می‌توانی رو...

دل سپردم به اتفاقی کهبا نگاهت به سمتِ من افتادمثلِ آغوشِ بی ...

میدانی درد دارد :))))قفسه ی سینه ام درد دارد دردی مشابه با ش...

برو بمیربمیر بمیر بمیر بمیر بمیر تو لیاقت شونو نداری! فقط ب...

_درخت باشم ... یک‌ گوشه ی این دنیای بزرگ افتاده باشم تنهای ت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط