و این رمانم تموم شد امیدوارم خوشتون اومده باشه 👆❤️🙂
#نفرین شده #پارت_آخر
ولی دارم با همین حس ها سر میکنم تا ببینیم زندگی تا کجا پیش میره تو این پنج سال ایلیا به طور کامل خوب شد و به همون روال سابقش برگشت ایلیا با یکی از همکاراش نامزد کرده که اسمش بارانه و تا چند وقت دیگه عروسی میگیرن پریسا و ساناز هم مشغول کار شدن کنار من
پریسا با آریا که پسرعموش بود و سه سال از خودش بزرگتره ازدواج کرد و یه پسر هفت ماهه به اسم آرین دارن ماشاالله خیلی نازه اخیرا ساناز هم انگار فاز عشق و عاشقی برداشته و فقط میمونه من یکی که هرکس میاد جلو رو رد میکنم هربار با یه بهونه فعلا هیچ برنامه ای برای آینده ندارم
و این داستان زندگی من بود که خوب یا بد گذشت
پایان
#رمان #ترسناک #نویسنده #رمان_z
ولی دارم با همین حس ها سر میکنم تا ببینیم زندگی تا کجا پیش میره تو این پنج سال ایلیا به طور کامل خوب شد و به همون روال سابقش برگشت ایلیا با یکی از همکاراش نامزد کرده که اسمش بارانه و تا چند وقت دیگه عروسی میگیرن پریسا و ساناز هم مشغول کار شدن کنار من
پریسا با آریا که پسرعموش بود و سه سال از خودش بزرگتره ازدواج کرد و یه پسر هفت ماهه به اسم آرین دارن ماشاالله خیلی نازه اخیرا ساناز هم انگار فاز عشق و عاشقی برداشته و فقط میمونه من یکی که هرکس میاد جلو رو رد میکنم هربار با یه بهونه فعلا هیچ برنامه ای برای آینده ندارم
و این داستان زندگی من بود که خوب یا بد گذشت
پایان
#رمان #ترسناک #نویسنده #رمان_z
۳۴.۱k
۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.