هانتر

#هانتر

پارت ۱۶

_ من که دارم به خواسته ام میرسم..ف..فعال پای قولم وایسم..
هوم!؟
نگاهش رو از اینه گرفت و به دستهاش داد و قرص رو از پنجره اتاقش پرت کرد..
سمت تختش رفت و بدن کوفته اش رو رها کرد تا کمی ذهنش رو آزاد کنه..
جونگکوک ویو
پیام رو ارسال کرد و قلپی از مشروبش زد...
درمورد پیشنهاد اون دختر کنجکاو بود ..
چه چیزی باعث شد اون دختر بخواو مالقاتش کنه و از غذا براش پیشنهاد داشته باشه!؟
+ دختر تو کاری میکنی تا بیشتر برای اوردنت زیر خودم وسوسه بشم..!
جک: از کی حرف میزنی!؟ کدوم دختر
اووووو نکنه جئونمون عاشق شده!؟
+ چرت نگو ! چرا فکر کردی باید عاشق بشم؟ فقط دلم خواست زیر خودم ببینمش مثل خیلیای
دیگه..
جک : حاال کی هست
+ چند وقت پیش که با پارک معامله داشتم یه میز قمار بود .. پارک وسوسم کرد انجامش بدم و
..گود...برنده شدم !
جک : خب خب..تا اینجا که چیز عجیبی ندیدم
+ اونی ک بهم باخت دوست پسره رفیقِ این دخترسجک : بعدش
+ بعدش نداره..از جرعتش خوشم اومده بنظر دختره جالب و پیچیده ای میاد
جک : حاال اسمش چیه
+ فک کنم الرا بود
جک : اوه الرا..خب خوشگله؟
+ داری زیاده روی میکنی وقتی جواب چهارتا سوالتو میدم پررو نشو !
جک : خیل خب بابا چرا دور برمیداری پسر خب پرسیدم دیگ
+ فردا باهاش قرار دارم گفت برام پیشنهاد داره
جک : واوو پسر پیشنهاد..حاال کجا قراد داری
+ توی بار خودم ... رد بار
جک : پس خوش بگذره روز بعد ؛ الرا ویو
با انگیزه ای که خودشم نمیدونست از کجا اومده جلوی اینه ایستاد و از کرم ، رژ و ریمل مادرش
برای کمی زیبا کردن صورتش استفاده کرد تا صورتش از حالت بی روح بودن در بیاد..
نمیخواست جلوی جئون کم یا بد بنظر برسه!
از داخل کمدش به لباس هایی که سراسر مشکی بودن خیره شد...
لباسِ رسمی زیادی نداشت پس یک کت بلند مشکی با یقه اسکی و شلوار پارچه ای انتخاب کرد
،
لباسش رو به تن کرد و نگاه دیگه ای نسار خودش کرد..
زیبا بنظر میرسید و جای حرف نداشت-
کیف و گوشیش رو برداشت و از خونه بیرون زد..
جای شکر باقی بود برای اینکه مادرش خونه نبود و جوابی برای پس دادن نداشت!
از ادمهای اون کوچه بدش میومد چون همه شون به چشم بدی نگاهش میکردن..
منظور از "بد" این نیست که به چشم هرزه نگاهش کنن .. نه!
نگاهای ترحم برانگیزاونها "بد" بود!
شاید از نظر اونها مهربونی بود ولی این دختر از تمام این نگاه ها هرچند مهربونی متنفر بود!
بنظرش هیچ آدمی که مهربون باشه وجود نداشت..!
همه آدمها وقتی پای خودشون وسط باشه میتونن یه هیوالیی از جنس آتش باشن
"bar red "خیالش راحت شد و داخل شد ..
به لوکیشن گوشیش نگاه کرد و با دیدن تابلو
دیدگاه ها (۲)

#هانترپارت ۱۷سر چرخوند و با دیدن اباهت نظیر نزدنی جونگکوک که...

#هانترپارت ۱۸مرد رو دید ! )منظور از اون مرد پسره عمه مادرش ه...

#هانترپارت ۱۵هوف کالفه ای کشید و از تاکسی پیاد شد.. _ اجوشی ...

#هانترپارت۱۴مینهو : حتما حتما...بیا بهت بدم.. آروم پشت سرش ح...

love or hate, lost love!! P: 2جک: اقا به اقای جئون گفتیم اما...

《 ازدواج نافرجام 》⁦(⁠๑⁠˙⁠❥⁠˙⁠๑⁠)⁩ پارت 93 ⁦(⁠๑⁠˙⁠❥⁠˙⁠๑⁠)⁩اما...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط