هت وارث

هـ؋ـت وارث🍷
Part26
حالا که فکر میکنم این چند وقت واقعا عجب بود .
صدای دادی از فکر و خیال بیرونم کرد .کسی با عربده های بلند و خفناک توی عمارت داد میزد و یه نفر رو صدا میزد..با تعجب از اتاق بیرون زدم ...سمت راه پله رفتم و آروم از پله ها پایین رفتم ؛یه مرد با موهای مشکی و ابروان پر پشت و مژه های بلند .قد بلند و اندامی رو فرم دنبال پدر میگشت .یهو سمت من برگشت ،نگاهی پر از خشم و منی که غرق چشمای مردونه اش شده بودم .به سمتم اومد .تای ابرویی بالا داد و گفت:
آریا:پس تو دختر کیمی !
به زبون دیگه ی حرف میزد .نفس هام تند شده بود که صدای بلند پدر کل خونه رو در بر گرفت :
تهیونگ: آریا از دختر من دور شو !
کمری که برای خیر شدن با چشمام خم کرده بود رو ساف کرد و بلند گفت:
آریا:بالاخره پیدات شد !منو علاف خودت میدونی که از کشور تا اینجا منو کشوندی؟
قدم های پر از غرور پدر هی نزدیک تر و نزدیک تر میشد که دستش رو روی شونه ام گذاشت و منو عقب کشید .نگاهی به چشمای اون پسر دوخت و گفت:
تهیونگ: میتونستی نیای !اجباری در کار نبود !
آریا:به خودت بیا مرد !پای ۲۰۰ میلیارد دلار وسطه !
چشمام گرد شد ...۲۰۰ میلیارد دلار؟
که اون مرد که اسمش به نظر آریا بود دستاش رو توی جیب کت شلوار مشکیش گذاشت و جوری که انگار خونه خاله اشه به سمت کاناپه ها رفت و نشست .
ادامه دارد
دیدگاه ها (۶)

هـ؋ـت وارث🍷Part27پدر هم پشت سرش...گفت و گوی با جدیت بین شون ...

هـ؋ـت وارث🍷Part2۸سرم رو دوباره سمتش برگردونم و گفتم:تهیونگ: ...

هـ؋ـت وارث🍷Part25بود .."ویو چند ساعت بعد "<خورشید غروب کرد و...

هـ؋ـت وارث🍷Part24کسی بود که دلش از پنبه هم نرم تر بود !خدای ...

آن سوی آینه P 34به زنجیر ها نگاه کردم پاره شده بودن( ویو ا.ت...

شوهر دو روزه. پارت۸۲

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط