هت وارث

هـ؋ـت وارث🍷
Part27
پدر هم پشت سرش...
گفت و گوی با جدیت بین شون بود .راجب پول و سرمایه حرف میزدن.
بعد از کلی پشم ریزی به سمت اتاقم رفتم .
ساعت ها گذشت و هنوزم داشتن باهم حرف میزدن ولی بین خودمون اون مرد که اسمش آریا بود واقعا جذاب بود .نگاهی به ساعت انداختم ،۵ عصر بود .از اتاقم بیرون زدم که با دیدن چهره ی پر از خنده ی بابا و آریایی که داشت اونو میخندوند رو به رو شدم .واقعا زیبا بود .که نگاهش به من افتاد. با همون حالت خنده ی که بر لب داشت گفت :
تهیونگ: ا/ت ...خوب شد اومدی ،بیا بشین
با دستش به کنارش اشاره کرد .به سمتشون رفتم و نشستم که دستش رو دور گردنم انداخت و گفت:
تهیونگ: قول میدی مواظب دخترم باشی دیگه ؟
آریا سری به معنی اره تکون داد که نگاهم رو به تهیونگ دوختم که گفت:
تهیونگ: آریا وای به حالت اگه یه تار مو از سرش کم بشه !خودت میدونی من روی حرفام هستم !

آریا نیشخندی زد و گفت:
آریا:من ایرانیم مرد ...خودت میدونی که !
ایران !؟
راجبش شنیده بودم ولی نه در اون حد .
"ویو تهیونگ "
آریا پسری بود که تقریبا همش کنارم بود .مردونگی و نجیب بودنش رو همه میدونست .
ادامه دارد
دیدگاه ها (۳)

هـ؋ـت وارث🍷Part2۸سرم رو دوباره سمتش برگردونم و گفتم:تهیونگ: ...

هـ؋ـت وارث🍷Part28کار با اسلحه رو بهت یاد میدم ؛گوشی همه چیز ...

هـ؋ـت وارث🍷Part26حالا که فکر میکنم این چند وقت واقعا عجب بود...

هـ؋ـت وارث🍷Part25بود .."ویو چند ساعت بعد "<خورشید غروب کرد و...

black flower(p,232)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط