مادربزرگ همیشه قبل آمدنآقا جان

مادربزرگ همیشه قبل‌ِ آمدن‌آقا جان،
حیاط را خوب، تمیز می‌کرد و
به گلها آب می‌داد.
چایی‌نابی‌را دم می‌کرد و
به دور دست‌ها خیره‌می‌شد
آقا جان‌ که از شالیزار می‌آمد "دستانش‌بوی‌خوشه برنج‌می‌داد"
شاید برای‌ همین‌ بود که هر بار،
با بوسه‌ی‌ آقا‌جان،
عزیز سبز می‌شد . . .



#عاشقانه
دیدگاه ها (۳)

مرا ببوس!صبح را به خانه دعوت کن!خورشید را در آغوشم بگذار،تا ...

براتچای می‌ریزم،برامزندگی دم کن! #خاص

غم ما را می خوردبعد مردم به ما می گویند غم نخورمثل این که به...

دست روی دلم مگذار . . .میسوزی !داغ خیلی چیزها بر دلم مانده !...

قهوه های جاویدان ☕ قسمت ۷ / صفحه پنجم :ذوق و شوق تمام وجودم ...

جرعه ای خاطره.:تابستان سال ۱۳۵۱ شایدم ۵۲ مثل همین تابستون اخ...

پارت : ۳۷

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط