دل من دشت وسیعی ست به اندازه مهر

دل من دشت وسیعی ست به اندازه مهر
که بر آن ،سالی چند
تو ندانسته خدایی کردی!
دل من صادق بود،
پاک و یکرنگ و زلال
آن زمانی که تو را
بیشتر از نفسش می طلبید!
می توانستی تو
به کلامی سر دل باز کنی
به نگاهی سخن از راز کنی
قصه غصه من کوتاه و
شرح دلدادگی آغاز کنی
می توانستی تو
که غرورت را...آه...
می توانستی....اما، آیا...
دل تو با دل من...؟
آه....
بگذار که سر بسته بماند این راز
روزها می گذرند....
همره این امید
-که - شاید به جهانی دیگر
دل تو با دل من، یکدل و یک پیمان
و تو نیز
خالی از حس غرور
ساده عاشق باشی...!!!
دیدگاه ها (۱)

چقدر شعر بگویم برای چشمانت؟چگونه اشک بریزم بدون دستانت؟چقدر ...

مانده امچگونه تو را فراموش کنم.اگر تو را فراموش کنمبایدسالها...

چه می خواهی تو از جانم، که جز عشقت نمی دانمچنانم کرده ای عاش...

از پشتِ این شیشه عاشق شدم یک روزاز پشتِ این شیشه دیدم که رفت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط