Part⁷⁸
Part⁷⁸
هاریکا:تازه الان یادم اومد که چرا قهر کردیم
اولجان: عشقم من منظورم این بود که زود میبخشم ادم بخشنده ای هستم
هاریکا:جدی؟
اولجان:اره به جون پسر عموی رفیق دایی تولگا
هاریکا: باشه پس بیا داخل
خرس از در رد نمیشه
اولجان:عشقم این نمیاد تو
هاریکا: اوفففف اولجان مجبور بودی عروسک به این بزرگی بگیری
با کلی زحمت میره تو ( آخه این خرسه چرا انقد تعارف میکنه)
فردا
استانبول
کافه
ملیسا: دخترا فردا تولد قدیره میشه کمکم کنید سورپرایزش کنم ؟
دخترا:اره
هاریکا:نه
ایبیکه:😒
لیلا:هاریکا جون نیازی به کمک تو نیست ممنون
ایبیکه: اصن کی گفت تو بیای ؟
هاریکا: اولجان
ایبیکه: اوفففف اولجان خفت میکنم 🤬
الیف:ایبیکه آروم باش برات خوب نیست
ایبیکه: مگه اولجان میزاره
اولجان میاد
اولجان:باز چی شده که میندازین تقصیر من ؟
ایبیکه:ببین اولجان اگه یه بار دیگه این واندرفولت رو بیاری پیش ما من میدونمو تو تکتک اون موهاتو میکنم
اولجان: 😳آروم باش چرا مگه چی شده؟
ایبیکه: همین که گفتم
اولجان:باشه خواهرم آروم باش
آسیه:خب دخترا من باید برم قراره بریم جنسیت بچه رو ببینیم با دوروک
ایبیکه:باشه فقط حتماً زنگ بزن بگو چیه؟
آسیه:باشه خداحافظ
دخترا: خداحافظ
دکتر:خب تبریک میگم
دوروک:یعنی چی ؟
دکتر:بچه دوقلوئه یعنی یه دختر و یه پسر خوشگل قراره گیرتون بیاد
دوروک با ذوق: واقعاً ؟
دکتر با خنده: بله
دوروک: ایووللللللللللللل
آسیه: دوروک یواش اینجا بیمارستانه
دوروک: ببخشید هیجان زده شدم خیلی ممنون خانم دکتر
دکتر: خواهش میکنم وظیفه ام بود
بیرون
آسیه:الو ایبیکه
ایبیکه: سلام آسیه چی شد ؟
آسیه: دوقلو هستن یه پسر و یه دختر
ایبیکه با ذوق: چییییییی ؟واقعا؟
آسیه:اره
ایبیکه:برککککک
برک:چیه عشقم چی شده ؟
ایبیکه: آسیه دوقلو بارداره یه پسر یه دختر
برک: چییییییی ؟
ایبیکه:اره
سوسن: خب آسیه چی گفت؟
عمر: بچه ها دوقلوان یه دختر یه پسر
سوسن:چیییی ؟جدی؟
عمر با ذوق:اره من دارم دایی میشم دایی دوتا بچه میشم
هاریکا:تازه الان یادم اومد که چرا قهر کردیم
اولجان: عشقم من منظورم این بود که زود میبخشم ادم بخشنده ای هستم
هاریکا:جدی؟
اولجان:اره به جون پسر عموی رفیق دایی تولگا
هاریکا: باشه پس بیا داخل
خرس از در رد نمیشه
اولجان:عشقم این نمیاد تو
هاریکا: اوفففف اولجان مجبور بودی عروسک به این بزرگی بگیری
با کلی زحمت میره تو ( آخه این خرسه چرا انقد تعارف میکنه)
فردا
استانبول
کافه
ملیسا: دخترا فردا تولد قدیره میشه کمکم کنید سورپرایزش کنم ؟
دخترا:اره
هاریکا:نه
ایبیکه:😒
لیلا:هاریکا جون نیازی به کمک تو نیست ممنون
ایبیکه: اصن کی گفت تو بیای ؟
هاریکا: اولجان
ایبیکه: اوفففف اولجان خفت میکنم 🤬
الیف:ایبیکه آروم باش برات خوب نیست
ایبیکه: مگه اولجان میزاره
اولجان میاد
اولجان:باز چی شده که میندازین تقصیر من ؟
ایبیکه:ببین اولجان اگه یه بار دیگه این واندرفولت رو بیاری پیش ما من میدونمو تو تکتک اون موهاتو میکنم
اولجان: 😳آروم باش چرا مگه چی شده؟
ایبیکه: همین که گفتم
اولجان:باشه خواهرم آروم باش
آسیه:خب دخترا من باید برم قراره بریم جنسیت بچه رو ببینیم با دوروک
ایبیکه:باشه فقط حتماً زنگ بزن بگو چیه؟
آسیه:باشه خداحافظ
دخترا: خداحافظ
دکتر:خب تبریک میگم
دوروک:یعنی چی ؟
دکتر:بچه دوقلوئه یعنی یه دختر و یه پسر خوشگل قراره گیرتون بیاد
دوروک با ذوق: واقعاً ؟
دکتر با خنده: بله
دوروک: ایووللللللللللللل
آسیه: دوروک یواش اینجا بیمارستانه
دوروک: ببخشید هیجان زده شدم خیلی ممنون خانم دکتر
دکتر: خواهش میکنم وظیفه ام بود
بیرون
آسیه:الو ایبیکه
ایبیکه: سلام آسیه چی شد ؟
آسیه: دوقلو هستن یه پسر و یه دختر
ایبیکه با ذوق: چییییییی ؟واقعا؟
آسیه:اره
ایبیکه:برککککک
برک:چیه عشقم چی شده ؟
ایبیکه: آسیه دوقلو بارداره یه پسر یه دختر
برک: چییییییی ؟
ایبیکه:اره
سوسن: خب آسیه چی گفت؟
عمر: بچه ها دوقلوان یه دختر یه پسر
سوسن:چیییی ؟جدی؟
عمر با ذوق:اره من دارم دایی میشم دایی دوتا بچه میشم
۴.۳k
۰۹ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.