Part ⁷⁷
Part ⁷⁷
شب
اولجان:خداروشکر بلاخره هتلو پیدا کردم
برک: اولجان ؟
اولجان:اره اولجان ، پسر شما نباید بیاید دنبالم درسته از دوروک انتظار ندارم ولی از تو و عمر دارم واقعاً که خیر سرم برادر زنتم ، عمر دست تو هم درد نکنه که اینقدر به پسر عموت اهمیت میدی برات مهمم
عمر: پسر عمو تو هاریکا رو میشناسی میدونی که چقدر بی اعصابه ما خواستیم بیایم دنبالت گفت اگه کسی بیاد دنبالت چششو در میاره
دوروک:منم خواستم بیام ولی گفت کفششو میزنه توی سرم دیگه نیومدم
اولجان: دمتون گرم واقعا با این هیکلاتون از هاریکا میترسید ؟ یعنی دوروک تو خیر سرت داری بابا میشی اونوقت از یه کفش میترسی
دوروک:هاریکاست دیگه هر کاری ازش برمیاد
اولجان:خب من برم از دلش در بیارم
اولجان خرس رو از داخل تاکسی برمیداره
اولجان:حالا که نیومدین دنبالم حداقل پول تاکسی رو حساب کنید
دوروک:من کیف پولمو جا گذاشتم
برک:منم کارتم دست الیفه
تولگا:از منم دست لیلا
اولجان:😒
کان:چیه ؟ من که اصن پول ندارم
سارپ:من که اصن نمیدونم پول چی هست
اولجان:😐
عمر:منم یادم رفت بیارم
قدیر: خودم میدم نمیخواد
اولجان: واقعا که شما مثلا رفیقید ؟ خیلی خسیسید ، جونتون رو که نخواستم بدبختا
اولجان خرس رو برمیداره میبره سمت اتاق هاریکا در رو میزنه و خرس رو میگیره جلوش (خرس خیلی بزرگه طوری که اولجان دیده نمیشه)
هاریکا: کیه؟🤨
اولجان: سلام این عروسک رو یه نفر که هم شما خیلی دوسش داری هم اون دوستون داره براتون فرستاده
هاریکا:عمر؟
اولجان:😒نه
هاریکا: سارپ ؟
اولجان:نه
هاریکا: ایبیکه؟
اولجان:نه
هاریکا:سوسن؟
اولجان از پشت خرس میاد بیرون
اولجان: یعنی واقعاً سارپ رو از من بیشتر دوست داری؟😕
هاریکا: اولجان ؟
اولجان:اره اولجان چه عجب شناختی
هاریکا: این چه حرفیه عشقم
اولجان: الان یعنی قهر نیستی که گفتی عشقم 😀؟
هاریکا: معلومه که نه
اولجان رو بغل میکنه
هاریکا:دلم برات تنگ شده بود
اولجان:منم دلم برات تنگ شده بود عشقم
میخواست هاریکا رو ببوسه که هاریکا دلیل قهرشون رو یادش میاد و اولجان رو هل میده
اولجان: عشقم چرا؟یدفه چی شد ؟
شب
اولجان:خداروشکر بلاخره هتلو پیدا کردم
برک: اولجان ؟
اولجان:اره اولجان ، پسر شما نباید بیاید دنبالم درسته از دوروک انتظار ندارم ولی از تو و عمر دارم واقعاً که خیر سرم برادر زنتم ، عمر دست تو هم درد نکنه که اینقدر به پسر عموت اهمیت میدی برات مهمم
عمر: پسر عمو تو هاریکا رو میشناسی میدونی که چقدر بی اعصابه ما خواستیم بیایم دنبالت گفت اگه کسی بیاد دنبالت چششو در میاره
دوروک:منم خواستم بیام ولی گفت کفششو میزنه توی سرم دیگه نیومدم
اولجان: دمتون گرم واقعا با این هیکلاتون از هاریکا میترسید ؟ یعنی دوروک تو خیر سرت داری بابا میشی اونوقت از یه کفش میترسی
دوروک:هاریکاست دیگه هر کاری ازش برمیاد
اولجان:خب من برم از دلش در بیارم
اولجان خرس رو از داخل تاکسی برمیداره
اولجان:حالا که نیومدین دنبالم حداقل پول تاکسی رو حساب کنید
دوروک:من کیف پولمو جا گذاشتم
برک:منم کارتم دست الیفه
تولگا:از منم دست لیلا
اولجان:😒
کان:چیه ؟ من که اصن پول ندارم
سارپ:من که اصن نمیدونم پول چی هست
اولجان:😐
عمر:منم یادم رفت بیارم
قدیر: خودم میدم نمیخواد
اولجان: واقعا که شما مثلا رفیقید ؟ خیلی خسیسید ، جونتون رو که نخواستم بدبختا
اولجان خرس رو برمیداره میبره سمت اتاق هاریکا در رو میزنه و خرس رو میگیره جلوش (خرس خیلی بزرگه طوری که اولجان دیده نمیشه)
هاریکا: کیه؟🤨
اولجان: سلام این عروسک رو یه نفر که هم شما خیلی دوسش داری هم اون دوستون داره براتون فرستاده
هاریکا:عمر؟
اولجان:😒نه
هاریکا: سارپ ؟
اولجان:نه
هاریکا: ایبیکه؟
اولجان:نه
هاریکا:سوسن؟
اولجان از پشت خرس میاد بیرون
اولجان: یعنی واقعاً سارپ رو از من بیشتر دوست داری؟😕
هاریکا: اولجان ؟
اولجان:اره اولجان چه عجب شناختی
هاریکا: این چه حرفیه عشقم
اولجان: الان یعنی قهر نیستی که گفتی عشقم 😀؟
هاریکا: معلومه که نه
اولجان رو بغل میکنه
هاریکا:دلم برات تنگ شده بود
اولجان:منم دلم برات تنگ شده بود عشقم
میخواست هاریکا رو ببوسه که هاریکا دلیل قهرشون رو یادش میاد و اولجان رو هل میده
اولجان: عشقم چرا؟یدفه چی شد ؟
۲.۰k
۰۹ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.