smile
smile
part11
شب
م:جونگکوک میجون و ا/ت بیاین
ا/ت: بله مامان
م: من الان میخوام برم میجون گفتی که با دوستات میخوای بری بیرون ا/ت هم با خودت ببر
ا/ت: مامان بهت میگم من بزرگ شدم نمیخوام دیگه با میجون برم میخوام با بورا برم بیرون
م: همینکه گفتم
پ: ا/ت حرف مامانتو گوش بده
میجون:ا/ت اماده کن تا سریع بریم
ا/ت: باشه
امشب با کاران قرار دارم اخه چطور میتونم برم از پیششون
رفتم اماده کردم
و نشستم تو ماشین
میجون: من کار دارم باید برم جایی یک ساعت دیگه میام من از اینجا شمارو میرسونم
ا/ت: داداش پس من چی؟
میجون: با جونگکوک برو
ا/ت: داداش جون من میخوام برم پیش بورا اخه امشب باهم خواستیم بریم بیرون
میجون: کجا میخوای بری راستشو بگو
ا/ت: راستشو گفتم
میجون: من با بورا قرار دارم
ا/ت: پس بخاطر همین نمیخوای بیای؟
میجون: اره برم باهاش قرار دارم
ا/ت: بورا به من نگفت باتو قرار داره
میجون: چرا باید بگه؟ بیاید رسیدیم شما پیاده شید بعد برمیگردم
ا/ت: باشه
پیاده شدیم هنوز هیونو و دویون نیومده بودن
کوک: خانم یانگ چیزی نمیخوری؟
ا/ت: نه مرسی
کوک: داداشت با دوستت قرار میزاره
ا/ت: نه برعکس
کوک: چی؟
ا/ت: من با دوست دختر داداشم دوستم
کوک: اها یعنی بعد از اینکه دوست دختر داداشت شد باهاش دوست شدی
ا/ت: اره
کوک: گفتی برعکس فک کردم تو با دوست داداشت قرار میزاری؟
ا/ت: چی من با دوست داداشم؟ دوستای داداشم که تو میشناسیشون
کوک: چرا بهش نگفتی که با کاران قرار داری؟
ا/ت:چرا بگم؟
کوک: پس من میگم
ا/ت: چی؟
کوک: خب اگه داداشت پرسید میگم
ا/ت: میشه نگی تروخدا
کوک: نمیشه
ا/ت: جوکگوک میشه نگی
کوک: گفتی چی؟ اسمم چیه
ا/ت: جوکگوک
یه لبخندی زد
ا/ت: خب چرا میخندی میتونم تو ذهنم بگم نمیتونم تلفظش کنم
کوک: 😐
ا/ت: وایسا ببینم تو خندیدی؟ من دیدم
تو یه لبخند زدی میشه یه بار دیگه...
کوک:حتما اشتباه دیدی
#فیک
#سناریو
part11
شب
م:جونگکوک میجون و ا/ت بیاین
ا/ت: بله مامان
م: من الان میخوام برم میجون گفتی که با دوستات میخوای بری بیرون ا/ت هم با خودت ببر
ا/ت: مامان بهت میگم من بزرگ شدم نمیخوام دیگه با میجون برم میخوام با بورا برم بیرون
م: همینکه گفتم
پ: ا/ت حرف مامانتو گوش بده
میجون:ا/ت اماده کن تا سریع بریم
ا/ت: باشه
امشب با کاران قرار دارم اخه چطور میتونم برم از پیششون
رفتم اماده کردم
و نشستم تو ماشین
میجون: من کار دارم باید برم جایی یک ساعت دیگه میام من از اینجا شمارو میرسونم
ا/ت: داداش پس من چی؟
میجون: با جونگکوک برو
ا/ت: داداش جون من میخوام برم پیش بورا اخه امشب باهم خواستیم بریم بیرون
میجون: کجا میخوای بری راستشو بگو
ا/ت: راستشو گفتم
میجون: من با بورا قرار دارم
ا/ت: پس بخاطر همین نمیخوای بیای؟
میجون: اره برم باهاش قرار دارم
ا/ت: بورا به من نگفت باتو قرار داره
میجون: چرا باید بگه؟ بیاید رسیدیم شما پیاده شید بعد برمیگردم
ا/ت: باشه
پیاده شدیم هنوز هیونو و دویون نیومده بودن
کوک: خانم یانگ چیزی نمیخوری؟
ا/ت: نه مرسی
کوک: داداشت با دوستت قرار میزاره
ا/ت: نه برعکس
کوک: چی؟
ا/ت: من با دوست دختر داداشم دوستم
کوک: اها یعنی بعد از اینکه دوست دختر داداشت شد باهاش دوست شدی
ا/ت: اره
کوک: گفتی برعکس فک کردم تو با دوست داداشت قرار میزاری؟
ا/ت: چی من با دوست داداشم؟ دوستای داداشم که تو میشناسیشون
کوک: چرا بهش نگفتی که با کاران قرار داری؟
ا/ت:چرا بگم؟
کوک: پس من میگم
ا/ت: چی؟
کوک: خب اگه داداشت پرسید میگم
ا/ت: میشه نگی تروخدا
کوک: نمیشه
ا/ت: جوکگوک میشه نگی
کوک: گفتی چی؟ اسمم چیه
ا/ت: جوکگوک
یه لبخندی زد
ا/ت: خب چرا میخندی میتونم تو ذهنم بگم نمیتونم تلفظش کنم
کوک: 😐
ا/ت: وایسا ببینم تو خندیدی؟ من دیدم
تو یه لبخند زدی میشه یه بار دیگه...
کوک:حتما اشتباه دیدی
#فیک
#سناریو
۴۲.۹k
۱۴ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.