smile
smile
part10
ا/ت: خب راستش اره
میجون: چرا (باداد)
ا/ت: خب فقط کنجکاو بودم
میجون:اگه حاله جونگکوک بدتر میشد میگفتی برای اینکه کنجکاو بودم
ا/ت: داداش من نمیدونستم که اینجوری میشه او منو دید منم گفتم برای پام اومدم
میجون: میدونم چون دنبالت بودم که میرفتی
ا/ت: تو منو تعقیب میکردی
میجون: اره فقط اینو بگم کاری به زندگی جونگکوک نداشته باش بهت میگم ا/ت اینو تو مغزت فرو کن
ا/ت: ببخشید
میجون: برو
از اتاقش رفتم بیرون یه حال بدی داشتم واقعا چرا اینکارو کردم خودم خیلی ناراحت بودم
فردا
میجون: مامان
م: بله
میجون: الان جونگکوک میاد شب با بچه ها میخوایم بریم بیرون
م: باشه
ا/ت: مامان
م: تو کجا میخوای بری
ا/ت: هیچ جا فقط اومدم
دیلینگ دیلینگ
میجون:ا/ت برو درو باز کن
ا/ت: باشه
رفتم درو باز کردم
ا/ت: سلام بیا داخل
کوک: ا/ت صبر کن
ا/ت: بله
کوک: راستش میخواستم باهات حرف بزنم
ا/ت: بله
کوک: چرا ازم نمیپرسی مامانم حالش چطوره؟
ا/ت: چی؟
کوک: کنجکاو نیستی مامانم حالش خوبه یا نه؟
ا/ت: چرا اینارو میگی؟نه کنکاو نیستم؟
کوک: پس چرا دیشب دنبالم اومدی بیمارستان
ا/ت: من؟
کوک: اره میجون بهم گفت
ا/ت: که چی؟
کوک: دربارم کنجکاوی اگه بخوای هرچیزیو بهت میگم
ا/ت:نه نمیخوام راستش اره کمی کنجکاو بودم ولی دیگه نمیخوام بدونم
کوک: وقتی همه چیزو میدونی چرا بخوام توضیح بدم
ا/ت: بزار من یه چیزی بگم تو دوست برادرمی و به من هیچ ربطی نداری پس برای منم هرکاری که میکنی مهم نیست
کوک: ا/ت
ا/ت: منو به اسم صدا نزن خوشم نمیاد کسی که باهاش صمیمی نیستم به اسم صدام بزنه و اینکه دستمم ول کن
کوک: ها؟ ببخشید
میجون: بیا داخل
جونگکوک رفت داخل منم رفتم داخل اتاقم درو بستم و پشت در نشستم دستمو گذاشتم رو قلبم اخه چرا برای یه پسره ای که احساس نداره باید قلبم تند تند بزنه
#فیک
#سناریو
part10
ا/ت: خب راستش اره
میجون: چرا (باداد)
ا/ت: خب فقط کنجکاو بودم
میجون:اگه حاله جونگکوک بدتر میشد میگفتی برای اینکه کنجکاو بودم
ا/ت: داداش من نمیدونستم که اینجوری میشه او منو دید منم گفتم برای پام اومدم
میجون: میدونم چون دنبالت بودم که میرفتی
ا/ت: تو منو تعقیب میکردی
میجون: اره فقط اینو بگم کاری به زندگی جونگکوک نداشته باش بهت میگم ا/ت اینو تو مغزت فرو کن
ا/ت: ببخشید
میجون: برو
از اتاقش رفتم بیرون یه حال بدی داشتم واقعا چرا اینکارو کردم خودم خیلی ناراحت بودم
فردا
میجون: مامان
م: بله
میجون: الان جونگکوک میاد شب با بچه ها میخوایم بریم بیرون
م: باشه
ا/ت: مامان
م: تو کجا میخوای بری
ا/ت: هیچ جا فقط اومدم
دیلینگ دیلینگ
میجون:ا/ت برو درو باز کن
ا/ت: باشه
رفتم درو باز کردم
ا/ت: سلام بیا داخل
کوک: ا/ت صبر کن
ا/ت: بله
کوک: راستش میخواستم باهات حرف بزنم
ا/ت: بله
کوک: چرا ازم نمیپرسی مامانم حالش چطوره؟
ا/ت: چی؟
کوک: کنجکاو نیستی مامانم حالش خوبه یا نه؟
ا/ت: چرا اینارو میگی؟نه کنکاو نیستم؟
کوک: پس چرا دیشب دنبالم اومدی بیمارستان
ا/ت: من؟
کوک: اره میجون بهم گفت
ا/ت: که چی؟
کوک: دربارم کنجکاوی اگه بخوای هرچیزیو بهت میگم
ا/ت:نه نمیخوام راستش اره کمی کنجکاو بودم ولی دیگه نمیخوام بدونم
کوک: وقتی همه چیزو میدونی چرا بخوام توضیح بدم
ا/ت: بزار من یه چیزی بگم تو دوست برادرمی و به من هیچ ربطی نداری پس برای منم هرکاری که میکنی مهم نیست
کوک: ا/ت
ا/ت: منو به اسم صدا نزن خوشم نمیاد کسی که باهاش صمیمی نیستم به اسم صدام بزنه و اینکه دستمم ول کن
کوک: ها؟ ببخشید
میجون: بیا داخل
جونگکوک رفت داخل منم رفتم داخل اتاقم درو بستم و پشت در نشستم دستمو گذاشتم رو قلبم اخه چرا برای یه پسره ای که احساس نداره باید قلبم تند تند بزنه
#فیک
#سناریو
۳۹.۱k
۱۴ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.