کپشن
#کپشن
قرار بود ما بی قرارِ قرارِ بی قراریامون نباشیم آقایِ قاضی شمام هر بلایی که دلت خواست طبق روال معمول سرمون آوار کنی مگه نه؟مگه شما همون شبی که تا صبح به تمنایِ آغوشتون سگ لرز کردم قول ندادی عوضِ اینکه نمیتونی بیای بهم آوانس بدی این موردو؟الان کجایِ قولناممونو موریونه خورده که دوباره دلتنگی گذاشتی تو کاسه ی ما امشب؟ که دوباره غم انداختی به جونِ آشوبمون که خواب نخواد چشامونو؟ د آخه اوس کریم چطور دلت میاد با دلِ بیدلِ صاب مرده ی ما همچین بازی کنی؟ هی مارو ببری لب تشنه پایِ چشمه زرتی برگردونی به خاکِ سیاهِ عزلت با یه مشت توهم، با سرابِ یه لبخند؟میگما مشتی، شوما که قادریو اینا، چی میشد یه مشت تخمِ مهر و محبتِ مارو میریختی تو زمینِ دلِ دلبر، که همچین رشد کنه،شاخه بده و برگ بیاره و دلشو ببره و هوش از سرش بپرونه و دلبرونش بشیم؟ واست که کاری نداشت اخه نفس.. میگم نکنه شومام دیگه مارو دوست نداری؟ حالا که همه مارو نمیخوان شومام مارو نمیخوای؟ اوس کریم غلط کردم اون روز باهات قهر کردم، دور ننداز منو قلب،اصلا باشه مارو دوست نداشته باش ولی نگاتو نگردون باشه؟ میگما، اصلا میشه بیام بغلت؟ نمیشه؟ باشه خب نمیشه دیگه، یه چیز بخوام؟ کوچولو، قول قول ، یعنی کوچولو نه ها، منتها برای شما که بزرگی و اینا کاری نداره که، میگم میشه دلبرو بیاریش به خوابمون؟ این تن بمیره نسخشیم، بد... اصلا نفسمون گیر و دارِ بودنشه، قول نمیدی؟ باشه عب نداره، اینم سر همه چیزایی که خواستیمو بمون ندادی، فقط یه چیز دیگه بخوام؟ کوچولویِ کوچولو؟ بخوام دیگه!میگم اوس کریم درد و بلارو دور کن ازش خب؟ مواظبش باش:)ما که دستمون کوتاست از شب بخیر گفتن بهش، شبشو خوش کن⬜
#انزوا
آفتابا تو بگو، ماهِ من در پسِ آن کوهِ بلند است یا نه؟(چشای رنگیش با همه فرق داشت، با همه فرق داشت، کاشکی دوسم داشت:)
قرار بود ما بی قرارِ قرارِ بی قراریامون نباشیم آقایِ قاضی شمام هر بلایی که دلت خواست طبق روال معمول سرمون آوار کنی مگه نه؟مگه شما همون شبی که تا صبح به تمنایِ آغوشتون سگ لرز کردم قول ندادی عوضِ اینکه نمیتونی بیای بهم آوانس بدی این موردو؟الان کجایِ قولناممونو موریونه خورده که دوباره دلتنگی گذاشتی تو کاسه ی ما امشب؟ که دوباره غم انداختی به جونِ آشوبمون که خواب نخواد چشامونو؟ د آخه اوس کریم چطور دلت میاد با دلِ بیدلِ صاب مرده ی ما همچین بازی کنی؟ هی مارو ببری لب تشنه پایِ چشمه زرتی برگردونی به خاکِ سیاهِ عزلت با یه مشت توهم، با سرابِ یه لبخند؟میگما مشتی، شوما که قادریو اینا، چی میشد یه مشت تخمِ مهر و محبتِ مارو میریختی تو زمینِ دلِ دلبر، که همچین رشد کنه،شاخه بده و برگ بیاره و دلشو ببره و هوش از سرش بپرونه و دلبرونش بشیم؟ واست که کاری نداشت اخه نفس.. میگم نکنه شومام دیگه مارو دوست نداری؟ حالا که همه مارو نمیخوان شومام مارو نمیخوای؟ اوس کریم غلط کردم اون روز باهات قهر کردم، دور ننداز منو قلب،اصلا باشه مارو دوست نداشته باش ولی نگاتو نگردون باشه؟ میگما، اصلا میشه بیام بغلت؟ نمیشه؟ باشه خب نمیشه دیگه، یه چیز بخوام؟ کوچولو، قول قول ، یعنی کوچولو نه ها، منتها برای شما که بزرگی و اینا کاری نداره که، میگم میشه دلبرو بیاریش به خوابمون؟ این تن بمیره نسخشیم، بد... اصلا نفسمون گیر و دارِ بودنشه، قول نمیدی؟ باشه عب نداره، اینم سر همه چیزایی که خواستیمو بمون ندادی، فقط یه چیز دیگه بخوام؟ کوچولویِ کوچولو؟ بخوام دیگه!میگم اوس کریم درد و بلارو دور کن ازش خب؟ مواظبش باش:)ما که دستمون کوتاست از شب بخیر گفتن بهش، شبشو خوش کن⬜
#انزوا
آفتابا تو بگو، ماهِ من در پسِ آن کوهِ بلند است یا نه؟(چشای رنگیش با همه فرق داشت، با همه فرق داشت، کاشکی دوسم داشت:)
۷.۱k
۲۲ اسفند ۱۴۰۰