دوپارتی
دوپارتی
p¹
*وقتی پدرت بود و همیشه کتکت میزد و...
با الارم گوشیت بیدار شدی و و کار های لازم رو کردی و فرم مدرسه رو پوشیدی
بعد کمی آرایش کردی و هودی مشکی لش پوشیدی
به سمت پایین رفتی
مادرت وقتی تو بدنیا اومده بودی مرده بود و پدرت فکر میکنه اینا تقصیر توعه و ازت متنفره و حتی وقتی که کوچیک ترین اشتباه رو میکنی کتکت میزنه
از پله ها رفتی پایین
عمارتتون بزرگ بود
واینکه تو داخل مدرسه یه دوست پسر داری به اسم لینو و اینو به پدرت نگفتی چون میدونستی دارت میزنه
خواستی از کنار میز رد بشی که بنگ چان گفت
×بیا بشین
+دیرم شده میخوام برم مدرسه
×یه حرفو دوبار نمیگم*عربده
رفتی نشستی که گفت
×امشب مهمونی داریم و اینکه یه لباس درست بپوش
+باشه،اگه اجازه بدی میخوام برم مدرسه
×اوکی،برو و اینکه خودم میام دنبالت
رفتم بیرون و با موتورم به سمت مدرسه رفتم و ۲۰ دقیقه راه بود
رفتم داخل مدرسه و از موتور پیاده شدم
دم در لینو رو دیدم که داره با ماشینش میاد داخل
منتظر موندم بیاد
+سلام لینو شییی
_حوصله ندارم برو کنار
لینو با سردی حرف زد و بعد بدون اینکه منتظر بمونه من چیزی بگم رفت
ناراحت شدم ولی بیخیال شدم
رفتم داخل کلاس دیدم لینو ته کلاس رو صندلی نشسته رفتم کنارش نشستم و گفتم
+عشقم اگه چیزی شده بهم بگو
_میشه لطفا تنهام بزاری
+نه،مشکل تو مشکل منم هست باید بگی چی شده
_بیا جدا شیم*عربده
همه بچه ها برگشتنمارو نگاه کردن
دوست داشتم همونجا آب بشم
اشک تو چشمام جمع شد بلند شدم و رفتم سوار موتورم شدم و با سرعت ۱۸۰ تا میرفتم
رسیدم کنار دریا
تا ساعت ۶ لب دریا موندم
بعد رفتم خونه چون امشب مهمونی بود
رفتم شلوار فول بگ سنگشورم رو پوشیدم و کفش وودو جردنم و یه دورس لش مشکی پوشیدمو آرایش لایتی انجامدادم و خط چشمدارکی کشیدم
رفتم پاین که دیدم پدرم کت شلوار پوشیده خیلی خوشتیپ شده بود
رفتم کنارش وایساده
+بابا جون خیلی خوشگل شدی*ذوق
×مرسی،برو اونور که مهمونا اومدن*بیش از حد سرد ،بیخیال
هی خدا چرا منو دوست نداره به خدا خودم رو میکشم
رفتم نشستم رو صندلی چندتا چیز خوردم که...
ادامه دارد....
p¹
*وقتی پدرت بود و همیشه کتکت میزد و...
با الارم گوشیت بیدار شدی و و کار های لازم رو کردی و فرم مدرسه رو پوشیدی
بعد کمی آرایش کردی و هودی مشکی لش پوشیدی
به سمت پایین رفتی
مادرت وقتی تو بدنیا اومده بودی مرده بود و پدرت فکر میکنه اینا تقصیر توعه و ازت متنفره و حتی وقتی که کوچیک ترین اشتباه رو میکنی کتکت میزنه
از پله ها رفتی پایین
عمارتتون بزرگ بود
واینکه تو داخل مدرسه یه دوست پسر داری به اسم لینو و اینو به پدرت نگفتی چون میدونستی دارت میزنه
خواستی از کنار میز رد بشی که بنگ چان گفت
×بیا بشین
+دیرم شده میخوام برم مدرسه
×یه حرفو دوبار نمیگم*عربده
رفتی نشستی که گفت
×امشب مهمونی داریم و اینکه یه لباس درست بپوش
+باشه،اگه اجازه بدی میخوام برم مدرسه
×اوکی،برو و اینکه خودم میام دنبالت
رفتم بیرون و با موتورم به سمت مدرسه رفتم و ۲۰ دقیقه راه بود
رفتم داخل مدرسه و از موتور پیاده شدم
دم در لینو رو دیدم که داره با ماشینش میاد داخل
منتظر موندم بیاد
+سلام لینو شییی
_حوصله ندارم برو کنار
لینو با سردی حرف زد و بعد بدون اینکه منتظر بمونه من چیزی بگم رفت
ناراحت شدم ولی بیخیال شدم
رفتم داخل کلاس دیدم لینو ته کلاس رو صندلی نشسته رفتم کنارش نشستم و گفتم
+عشقم اگه چیزی شده بهم بگو
_میشه لطفا تنهام بزاری
+نه،مشکل تو مشکل منم هست باید بگی چی شده
_بیا جدا شیم*عربده
همه بچه ها برگشتنمارو نگاه کردن
دوست داشتم همونجا آب بشم
اشک تو چشمام جمع شد بلند شدم و رفتم سوار موتورم شدم و با سرعت ۱۸۰ تا میرفتم
رسیدم کنار دریا
تا ساعت ۶ لب دریا موندم
بعد رفتم خونه چون امشب مهمونی بود
رفتم شلوار فول بگ سنگشورم رو پوشیدم و کفش وودو جردنم و یه دورس لش مشکی پوشیدمو آرایش لایتی انجامدادم و خط چشمدارکی کشیدم
رفتم پاین که دیدم پدرم کت شلوار پوشیده خیلی خوشتیپ شده بود
رفتم کنارش وایساده
+بابا جون خیلی خوشگل شدی*ذوق
×مرسی،برو اونور که مهمونا اومدن*بیش از حد سرد ،بیخیال
هی خدا چرا منو دوست نداره به خدا خودم رو میکشم
رفتم نشستم رو صندلی چندتا چیز خوردم که...
ادامه دارد....
- ۱۱.۵k
- ۱۹ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط