تکپارتی
#تکپارتی
#هیونجین
#استری_کیدز
*وقتی تصادف میکنه و ایست قلبی میکنه و تو از شدت گریه چشمات قرمز میشه و...(درخواستی)
لباستو پوشیدی و به سمت شرکت هیونجین قدم برداشتی
چند دقیقه ای راه میرفتی که کسی جلوتو گرفت
درسته اون اکست سوبین بود
+آقای محترم لطفا برید کنار کار دارم
÷ا.ت لطفا ،درک کن اینجوری حرف نزن
+من دوست پسر دارم نزدیکم نشو وگرنه خودت میدونی
خواستم برم که اومد و منو محکم بغل کرد
یهو هیون رو وسط خیابون دیدم که وایساده انگار خشکش زده
اون اشتباه گرفته
یهو ماشینی با سرعت زیادی محکم زد به هیونجین
با توانی که داشتم به سمتش رفتم
گریه هام شروع شد
جسم بی جون هیون رو توبغلم گرفتم
+هیونجین عشقم هق..هق...بلند شو لطفا اشتباه گرفتی..هق....زنگ بزنید آمبولانس *گریه،عربده
هیون رو به بیمارستان بردن
روی صندلی بیمارستان نشستی
مانند ابر بهاری گریه میکردی
یهو دکتر و پرستار با سرعت به سمت اتاق هیون رفتن
+اینجا چه خبره خدا
بعد ۱ ساعت دکتر اومد بیرون و گفت
×متاسفانه ایشون ایست قلبی کردن و به کما رفتن
+چییییی
دوهفته از این اتفاق گذشته بود
حتی لب به غذا هم نمیزدی
روی صندلی بیمارستان نشستی که دکتر رفت داخل اتاق هیون و اومد بیرون و گفت
×بهوش اومدن بالاخره
+میتونم ببینمش
×بله
رفتم داخل اتاق که دیدم هیون داره به دور و بر نگاه میکنه
+بالاخره بیدار شدی*گریه شدید
_چرا چشمات قرمز شده عشقم
+دوماه هست رفتی کما میخوای چشمام قرمز نشه
رفتم محکم بغلش کردم
_راستی اون پسره کی بود بغلش کرده بودی
+اون اکسم بود به زور منو بغل کرده بود اشغال عوضی
_خودم میکشمش
+هروقت خواستی بکشیش خبر بده باهم بکشیمش
_باشه *خنده
لب هیون رو بوسید
+دوست دارم
_منم دیوونه بار عاشقتم :)
End🍓💜
#هیونجین
#استری_کیدز
*وقتی تصادف میکنه و ایست قلبی میکنه و تو از شدت گریه چشمات قرمز میشه و...(درخواستی)
لباستو پوشیدی و به سمت شرکت هیونجین قدم برداشتی
چند دقیقه ای راه میرفتی که کسی جلوتو گرفت
درسته اون اکست سوبین بود
+آقای محترم لطفا برید کنار کار دارم
÷ا.ت لطفا ،درک کن اینجوری حرف نزن
+من دوست پسر دارم نزدیکم نشو وگرنه خودت میدونی
خواستم برم که اومد و منو محکم بغل کرد
یهو هیون رو وسط خیابون دیدم که وایساده انگار خشکش زده
اون اشتباه گرفته
یهو ماشینی با سرعت زیادی محکم زد به هیونجین
با توانی که داشتم به سمتش رفتم
گریه هام شروع شد
جسم بی جون هیون رو توبغلم گرفتم
+هیونجین عشقم هق..هق...بلند شو لطفا اشتباه گرفتی..هق....زنگ بزنید آمبولانس *گریه،عربده
هیون رو به بیمارستان بردن
روی صندلی بیمارستان نشستی
مانند ابر بهاری گریه میکردی
یهو دکتر و پرستار با سرعت به سمت اتاق هیون رفتن
+اینجا چه خبره خدا
بعد ۱ ساعت دکتر اومد بیرون و گفت
×متاسفانه ایشون ایست قلبی کردن و به کما رفتن
+چییییی
دوهفته از این اتفاق گذشته بود
حتی لب به غذا هم نمیزدی
روی صندلی بیمارستان نشستی که دکتر رفت داخل اتاق هیون و اومد بیرون و گفت
×بهوش اومدن بالاخره
+میتونم ببینمش
×بله
رفتم داخل اتاق که دیدم هیون داره به دور و بر نگاه میکنه
+بالاخره بیدار شدی*گریه شدید
_چرا چشمات قرمز شده عشقم
+دوماه هست رفتی کما میخوای چشمام قرمز نشه
رفتم محکم بغلش کردم
_راستی اون پسره کی بود بغلش کرده بودی
+اون اکسم بود به زور منو بغل کرده بود اشغال عوضی
_خودم میکشمش
+هروقت خواستی بکشیش خبر بده باهم بکشیمش
_باشه *خنده
لب هیون رو بوسید
+دوست دارم
_منم دیوونه بار عاشقتم :)
End🍓💜
- ۱۷.۹k
- ۳۰ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط