فصل دوم p19
فصل دوم p19
ا. ت: تهیونگ کم چرت بگو کاری کهنکردی دیگه ن
تهیونگ: ن نکردم حالا شایدم کرده باش
با ارنج زدم تو شونش
تهیونگ: اروم باش بابا، خبب یا موهاتو کفیکنم بریم بیرون
ا. ت: اهوم
شامپو زد به سرم و موهامو کفی کرد تو حموم بازی کردیم یکم و اومدیم بیرون حوله رو دور خودم بستم و رفتم رو تخت دراز کشیدم تهیونک هم اومد موهاشو خشک کرد و اماده شد انگار میخاست بری بیرون
ا. ت: کجا میری
تهیونگ: خانوم خانوما نمیخای بریم برای لباس عروس ناسلامتی امشب عروسیمونه بلند شو بلند شو کمکت کنم بریم لباس و کلی کار دیگه داریم بلند شو
ا. ت: باشه میشه لباسمو بیاری
در کمد رو باز کرد و یه لباس نیم تنه بافت و شلوار لی جذب پوشیدم و رفتیم سوار ماشین شدیم باهم
ا. ت: اوم تهیونک میشه اول بریم من یه سر به نامجون بزنم نگرانشم
تهیونگ: بزار از خرید که برگشتیم میریم پیشش باشه
ا. ت: باشه
نمیدونم چرا دلشوره و استرس داشتم بغض سنگینی گلومو گرفته بود یاد مانانم افتادم که همیشه میگفت میخام عروسی دخترمو ببینم(چقد این جمله اشناست💔) سعی کردم بغضمو نکه دارم و گریه نکنم به فکر فرو رفتم یعنی بابام نمیاد عروسی دخترش، هع نبایدم بیاد دختری نداره دیگه، تو همین فکر ها بودم که تهیونک گفت پیاده شو
تهیونگ: ا. ت کجایی چرا نیسی پیاده شو بیا بریم
ا. ت: عا ببخشید باشه اومدم
دستمو گرفت دستامو تو دستاش قفل کردم و باهم وارد مغازه ها شدیم چیزی ندیدم، یه لباس خیلی چشمموگرفته بود
ا. ت: تهیونگ میشه بریم اینو بپوشم خیلی قشنگهـ
تهیونگ: بله چرا که شما جون بخا بیا بریم کت و شلوارم داره انگار
ا. ت: بریم
باهم وار مغازه شدیم به فروشنده گفتم لباسو بیاره رفتم داخل اتاق پرو پوشیدم خودمو نگاه کردم یکم بغض کردم ولی تونستم نکهش دارم پرده رو زدم کنار
ا. ت: چطوره، خوبه
تهیونگ: ا...... ا. ت این، همین لباس خیلی قشنکه
ا. ت: اوم اوکی باشه پس همین و میگیریم
لباس عروس و کف و کت و شلوار برا تهیونگ هم گرفتیم رفتیم نشستیم تو یه کافه تهیونگ: چی میخوری عشقم
ا. ت: عا من یه قهوه و کیک شکلاتی ممنونم
تهیونگ: منم اب معدنی ممنونم
ا. ت: تهیونگ، میگم که چیزه
تهیونگ: جانم چی شده
ا. ت: عا میگم که واقعا دیشب ماری نکردی ن
تهیونگ: چرا کردم یه بچه کوچولو داخل شکمت گذاشتم و اومدم بیرون(خنده)
ا. ت: تهیووووونگ(داد)
تهیونگ: عابرومون رو بردی داد نزن ن نکردم(خنده)
ا. ت: هوف بریم دیگه خستم کلی کار داریم
تهیونگ: باشه بلند شو بریم
فلش بک خونه: پارد خونه شدیم چند مفر وایساده بود و پدر و مادر تهیونک هم بودن، مادر تهیونگ و داشتن ارایشش میکردن تازه یادم اومد برای چی
ا. ت: عا سلام پدر جان، سلام(با مامان تهیونگ بود)
پ/تهیونگ: سلام دخترم خوش اومدی من برات ارایشگر اوردم امادتون کنه برید تو اتاق....
ا. ت: تهیونگ کم چرت بگو کاری کهنکردی دیگه ن
تهیونگ: ن نکردم حالا شایدم کرده باش
با ارنج زدم تو شونش
تهیونگ: اروم باش بابا، خبب یا موهاتو کفیکنم بریم بیرون
ا. ت: اهوم
شامپو زد به سرم و موهامو کفی کرد تو حموم بازی کردیم یکم و اومدیم بیرون حوله رو دور خودم بستم و رفتم رو تخت دراز کشیدم تهیونک هم اومد موهاشو خشک کرد و اماده شد انگار میخاست بری بیرون
ا. ت: کجا میری
تهیونگ: خانوم خانوما نمیخای بریم برای لباس عروس ناسلامتی امشب عروسیمونه بلند شو بلند شو کمکت کنم بریم لباس و کلی کار دیگه داریم بلند شو
ا. ت: باشه میشه لباسمو بیاری
در کمد رو باز کرد و یه لباس نیم تنه بافت و شلوار لی جذب پوشیدم و رفتیم سوار ماشین شدیم باهم
ا. ت: اوم تهیونک میشه اول بریم من یه سر به نامجون بزنم نگرانشم
تهیونگ: بزار از خرید که برگشتیم میریم پیشش باشه
ا. ت: باشه
نمیدونم چرا دلشوره و استرس داشتم بغض سنگینی گلومو گرفته بود یاد مانانم افتادم که همیشه میگفت میخام عروسی دخترمو ببینم(چقد این جمله اشناست💔) سعی کردم بغضمو نکه دارم و گریه نکنم به فکر فرو رفتم یعنی بابام نمیاد عروسی دخترش، هع نبایدم بیاد دختری نداره دیگه، تو همین فکر ها بودم که تهیونک گفت پیاده شو
تهیونگ: ا. ت کجایی چرا نیسی پیاده شو بیا بریم
ا. ت: عا ببخشید باشه اومدم
دستمو گرفت دستامو تو دستاش قفل کردم و باهم وارد مغازه ها شدیم چیزی ندیدم، یه لباس خیلی چشمموگرفته بود
ا. ت: تهیونگ میشه بریم اینو بپوشم خیلی قشنگهـ
تهیونگ: بله چرا که شما جون بخا بیا بریم کت و شلوارم داره انگار
ا. ت: بریم
باهم وار مغازه شدیم به فروشنده گفتم لباسو بیاره رفتم داخل اتاق پرو پوشیدم خودمو نگاه کردم یکم بغض کردم ولی تونستم نکهش دارم پرده رو زدم کنار
ا. ت: چطوره، خوبه
تهیونگ: ا...... ا. ت این، همین لباس خیلی قشنکه
ا. ت: اوم اوکی باشه پس همین و میگیریم
لباس عروس و کف و کت و شلوار برا تهیونگ هم گرفتیم رفتیم نشستیم تو یه کافه تهیونگ: چی میخوری عشقم
ا. ت: عا من یه قهوه و کیک شکلاتی ممنونم
تهیونگ: منم اب معدنی ممنونم
ا. ت: تهیونگ، میگم که چیزه
تهیونگ: جانم چی شده
ا. ت: عا میگم که واقعا دیشب ماری نکردی ن
تهیونگ: چرا کردم یه بچه کوچولو داخل شکمت گذاشتم و اومدم بیرون(خنده)
ا. ت: تهیووووونگ(داد)
تهیونگ: عابرومون رو بردی داد نزن ن نکردم(خنده)
ا. ت: هوف بریم دیگه خستم کلی کار داریم
تهیونگ: باشه بلند شو بریم
فلش بک خونه: پارد خونه شدیم چند مفر وایساده بود و پدر و مادر تهیونک هم بودن، مادر تهیونگ و داشتن ارایشش میکردن تازه یادم اومد برای چی
ا. ت: عا سلام پدر جان، سلام(با مامان تهیونگ بود)
پ/تهیونگ: سلام دخترم خوش اومدی من برات ارایشگر اوردم امادتون کنه برید تو اتاق....
۱۴۳.۳k
۱۳ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.