فصل دوم p۲۰
فصل دوم p۲۰
پ/تهیونگ: سلام دخترم ارایشگر برات اوردم توخونه برید بالا و اماده بشید ما میریم تالار منتظرتونیم (چشمک)
ا. ت: عا ممنونم پدر جان
تهیونگ: خب عروس خانم بفرما برو طبقه بالا میگم لباس عروس رو برات بیارن سنگینه دسته گلت هم کوکی میاره برات
ا. ت: عاها باشه پس من برم بالا کفش ها رم بزار روش
حس خوبی به این ازدواج داشتم یکمم بغض کرده بودم به خاطرنامحون ولی وقتی خودش بهم گفت دیگه اروم شدم، رفتم طبقه بالا چند تا ادم ایستاده بودن
ارایشگر: بفرمایید خانم جان اول ارایشتون میکنیم(عکس لباس عروس ودسته گل و کفش و کت و شلوار تهیونگ اسلاید های بعد)
ا. ت: باشه ممنونم
اومدن سمتم و شروع کردن به ارایش کردنم تقریبا دیگه اخراش بود، نزدیک پنج ساعته فقط دارن ارایشم میکنن خسته شدم هوف
ارایشگر: خب این ارایشتون و موهاتون براتون مدل باز گذاشتیم میپسندید؟
چهره خودمو که تو ایینه دیدم خیلی تعجب کردم، من دارم بع ارزوم میرسم(بغض)
ا. ت: این واقعا منم، مطمعنید منم، دارم به ارزوم میرسم
ارایشگر: خانم نباید گریه کنید ارایشتون خراب میشه، بزارید اسپری موندگاری ارایش رو بزنم که خراب نشه، لباستون هم اوردن کمکتون میکنم بپوشید
ا. ت: باشه ممنونم ازت عزیزم(لبخند ملیح)
اسپری رو برام زد و بلند شدم که لباسمو بپوشم، خیلی لباسمو دوسش داشتم، تور خیلی بلند داشت با کمک چند نفر دیگه پوشیدمش، کفش هامم پوشیدم، به خودم نگاهی کردم واقعا از این رو به اون رو شده بودم
ا. ت: میگم کار تهیونگ تموم شده
ارایشگر: بله خیلی وقته زودتر از شما اماده شدن، الان که دسته گلتون رو میارن دست اقا را میگیرید و میرید پایین و بعد دست همسرتون رو میگیرید
ا. ت:: یعنی باید اول دست کوکی رو بگیرم برم پایین
ارایشگر: بله، انکار اوردن دسته گلتون رو من در رث باز میکنم خودتون برید (عکس تالار رو میزارم)
ا. ت: باشه
در باز شد و کوکی رو دیدم که سرشو پلیین انداخته صداش زدم سرشو اورد بالا بهم نگاه کرد، دهنش باز مونده بود هرچی صداش میکردم جواب نمیداد
کوکی ویو: در که باز شد سرمو انداختم پایین با صدای ا ت سرمو اوردم بالا و نگاهش کردم، خشکم زده بود دهنم بازمونده بود، نمیدونستم الان تو بهشتم و این حوری های بهشتن یا دارم خلب میبینم با صدای ا. ت به خودم اومدم
ا. ت: کوکی، کوک، کجایی برادر من به من دسته گلم رو
کوکی: عا،،، ها؟ بیا چقد زیبا شدی دهنم باز موند، مطمئنم تهیونگ ببینه تورو سکته قلبی میزنه(خنده خرگوشی)
ا. ت: اره شک نکن خب بریم (خنده)
ا. ت ویو: دست کومی رو گرفتم و از پله ها رفتیم پایین تهیونگ پشتش به من بود
کوکی: تهیونک نمیخای عروسک رو ببینی
تهیونگ: برگشتم سمت ا. ت، با چیزی که دیدم خشکم زد، واقعا پرنسس شده بود برای خودش، لکنت زبون گرفتم
تهیونگ: ا.... ا.... ا
پ/تهیونگ: سلام دخترم ارایشگر برات اوردم توخونه برید بالا و اماده بشید ما میریم تالار منتظرتونیم (چشمک)
ا. ت: عا ممنونم پدر جان
تهیونگ: خب عروس خانم بفرما برو طبقه بالا میگم لباس عروس رو برات بیارن سنگینه دسته گلت هم کوکی میاره برات
ا. ت: عاها باشه پس من برم بالا کفش ها رم بزار روش
حس خوبی به این ازدواج داشتم یکمم بغض کرده بودم به خاطرنامحون ولی وقتی خودش بهم گفت دیگه اروم شدم، رفتم طبقه بالا چند تا ادم ایستاده بودن
ارایشگر: بفرمایید خانم جان اول ارایشتون میکنیم(عکس لباس عروس ودسته گل و کفش و کت و شلوار تهیونگ اسلاید های بعد)
ا. ت: باشه ممنونم
اومدن سمتم و شروع کردن به ارایش کردنم تقریبا دیگه اخراش بود، نزدیک پنج ساعته فقط دارن ارایشم میکنن خسته شدم هوف
ارایشگر: خب این ارایشتون و موهاتون براتون مدل باز گذاشتیم میپسندید؟
چهره خودمو که تو ایینه دیدم خیلی تعجب کردم، من دارم بع ارزوم میرسم(بغض)
ا. ت: این واقعا منم، مطمعنید منم، دارم به ارزوم میرسم
ارایشگر: خانم نباید گریه کنید ارایشتون خراب میشه، بزارید اسپری موندگاری ارایش رو بزنم که خراب نشه، لباستون هم اوردن کمکتون میکنم بپوشید
ا. ت: باشه ممنونم ازت عزیزم(لبخند ملیح)
اسپری رو برام زد و بلند شدم که لباسمو بپوشم، خیلی لباسمو دوسش داشتم، تور خیلی بلند داشت با کمک چند نفر دیگه پوشیدمش، کفش هامم پوشیدم، به خودم نگاهی کردم واقعا از این رو به اون رو شده بودم
ا. ت: میگم کار تهیونگ تموم شده
ارایشگر: بله خیلی وقته زودتر از شما اماده شدن، الان که دسته گلتون رو میارن دست اقا را میگیرید و میرید پایین و بعد دست همسرتون رو میگیرید
ا. ت:: یعنی باید اول دست کوکی رو بگیرم برم پایین
ارایشگر: بله، انکار اوردن دسته گلتون رو من در رث باز میکنم خودتون برید (عکس تالار رو میزارم)
ا. ت: باشه
در باز شد و کوکی رو دیدم که سرشو پلیین انداخته صداش زدم سرشو اورد بالا بهم نگاه کرد، دهنش باز مونده بود هرچی صداش میکردم جواب نمیداد
کوکی ویو: در که باز شد سرمو انداختم پایین با صدای ا ت سرمو اوردم بالا و نگاهش کردم، خشکم زده بود دهنم بازمونده بود، نمیدونستم الان تو بهشتم و این حوری های بهشتن یا دارم خلب میبینم با صدای ا. ت به خودم اومدم
ا. ت: کوکی، کوک، کجایی برادر من به من دسته گلم رو
کوکی: عا،،، ها؟ بیا چقد زیبا شدی دهنم باز موند، مطمئنم تهیونگ ببینه تورو سکته قلبی میزنه(خنده خرگوشی)
ا. ت: اره شک نکن خب بریم (خنده)
ا. ت ویو: دست کومی رو گرفتم و از پله ها رفتیم پایین تهیونگ پشتش به من بود
کوکی: تهیونک نمیخای عروسک رو ببینی
تهیونگ: برگشتم سمت ا. ت، با چیزی که دیدم خشکم زد، واقعا پرنسس شده بود برای خودش، لکنت زبون گرفتم
تهیونگ: ا.... ا.... ا
۵۷.۶k
۱۴ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.