پارت 13 فصل 3 منه گناهکار
پارت 13 فصل 3 منه گناهکار
ا/ت ویو
وقتی بهوش اومدم یه صدایی شنیدم خیلی آشنا بود برگشتم سمت صدا خودش بود تعجب کردم خواستم بشینم که درد تو کل بدنم پیچید اومد کنارم روی تخت نشست
شوگا : نمیخواد بشینی استراحت کن
با صدایی گرفته گفتم
ا/ت : خودتی؟
بهم لبخند زد
شوگا : آره خودمم بلاخره پیدات کردم
خواستم بشینم بهم کمک کرد و نشستم
ا/ت : جانی اون کجاس
شوگا : جانی؟
ا/ت : همون پسره یه پسره بود اون
شوگا : فکر کنم همونی رو میگی که درباره ی من کلی بهش اطلاعات دادی
ا/ت : چی
شوگا : آره بهم گفت چیا گفتی
ا/ت : من هیچی نگفتم
شوگا: دروغ نگو بهم گفته
ا/ت : خب یه چیزای کوچولو
اومد جلوتر و توی 1 سانتی صورتم قرار گرفت
شوگا : کوچولو؟
ا/ت : برو عقب
شوگا : نمیرم
سرخ شدن گونه هامو میتونستم حس کنم
شوگا : دلم برات تنگ شده بود
بغلم کرد
شوگا : باید همه چیزو برام تعریف کنی
منم بغلش کردم
ا/ت : باشه
شوگا : همون پسره جانی بهم یه چیزایی گفت
ا/ت : چیا
شوگا : خب چیزای خوبی گفت
ا/ت: میخوای منو بکشی چیا گفت؟
داشت بهم میخندید صداش میومد
شوگا : گفت که ازش یه چیزایی پرسیدی
ا/ت : آه چی پرسیدم بگو
شوگا : خب اینکه منم تورو دوست دارم یا نه
آخ جانی آخ چرا گفتی
ا/ت : نه من همچین چیزی نپرسیدم
ازم جدا شد
شوگا : یعنی دروغ گفته
به زمین خیره شدم
ا/ت : آره
شوگا : تو چشمام نگاه کن و بگو
به چشماش نگاه کردم
ا/ت : .... آه لعنتی آره پرسیدم
لبخند زد
شوگا : خب نمیخوای ازم بپرسی؟
ا/ت : نه چون میدونم که میگی نه پس لازم نیست بپرسم
شوگا : انقدر مطمعن نباش
ا/ت : مطمعنم
اومد گونمو بوسید تعجب کردم
شوگا : اما جواب من مثبته
بهش خیره شدم
شوگا : خب دیگه بخواب فردا باید بریم
ا/ت : کجا
شوگا : خونه ی من دیگه
ا/ت : برای چی؟
شوگا : چون باید به من کمک کنی جینو رو پیدا کنم
ا/ت : توی این دو سال چیکار میکردی پس
شوگا : دنبال یه خانمی به اسم ا/ت بودم
بهش خندیدم
ا/ت : بعدش میتونم برم خونه ی خودم
شوگا : نه نمیتونی
ا/ت : چرا اونوقت؟
شوگا : چون باید اونجا زندگی کنی
ا/ت : نه بابا
شوگا : هوم حالا هم بخواب باید استراحت کنی
کمکم کرد بخوابم پتورو روی خودم کشیدم رفت روی صندلی نشست برگشتم سمتش خوابیدم نفهمیدم کی خوابم برد وقتی بیدار شدم بالا سرم بود
ا/ت : عا صبح بخیر
شوگا : بلاخره بیدار شدی صبح توهم بخیر
ا/ت : اینجا چیکار میکنی
شوگا : پرستار بهم یاد داد سرم تو چک کنم خواستم سرم تو چک کنم
ا/ت : خیلی ممنونم
بهم خندید
ا/ت : به چی میخندی؟
شوگا : به تو
اینو که گفت پرستار اومد داخل
پرستار : پس خوب شدید دیگه میتونید برید
ا/ت و شوگا : خیلی ممنون
پرستار رفت بیرون
ا/ت : خب
شوگا : بیا لباساتو عوض کن
بهم یه لباس و شلوار داد
ا/ت : خب میخوای اینجا بمونی؟
شوگا : آره چطور
ا/ت : خب میخوام لباس عوض کنم
شوگا : خب
ا/ت : خب برو بیرون دیگه
بهم خندید
شوگا : باشه باشه میرم
رفتش بیرون با بدبختی لباسامو عوض کردم و پاشدم رفتم سمت در خواستم بازش کنم که باز شد
شوگا : تموم شد عع تو که پاشدی
ا/ت : آره پاشدم
اومد و کمکم کرد بریم رفتیم سمت ماشین و سوار شدیم
................
ا/ت ویو
وقتی بهوش اومدم یه صدایی شنیدم خیلی آشنا بود برگشتم سمت صدا خودش بود تعجب کردم خواستم بشینم که درد تو کل بدنم پیچید اومد کنارم روی تخت نشست
شوگا : نمیخواد بشینی استراحت کن
با صدایی گرفته گفتم
ا/ت : خودتی؟
بهم لبخند زد
شوگا : آره خودمم بلاخره پیدات کردم
خواستم بشینم بهم کمک کرد و نشستم
ا/ت : جانی اون کجاس
شوگا : جانی؟
ا/ت : همون پسره یه پسره بود اون
شوگا : فکر کنم همونی رو میگی که درباره ی من کلی بهش اطلاعات دادی
ا/ت : چی
شوگا : آره بهم گفت چیا گفتی
ا/ت : من هیچی نگفتم
شوگا: دروغ نگو بهم گفته
ا/ت : خب یه چیزای کوچولو
اومد جلوتر و توی 1 سانتی صورتم قرار گرفت
شوگا : کوچولو؟
ا/ت : برو عقب
شوگا : نمیرم
سرخ شدن گونه هامو میتونستم حس کنم
شوگا : دلم برات تنگ شده بود
بغلم کرد
شوگا : باید همه چیزو برام تعریف کنی
منم بغلش کردم
ا/ت : باشه
شوگا : همون پسره جانی بهم یه چیزایی گفت
ا/ت : چیا
شوگا : خب چیزای خوبی گفت
ا/ت: میخوای منو بکشی چیا گفت؟
داشت بهم میخندید صداش میومد
شوگا : گفت که ازش یه چیزایی پرسیدی
ا/ت : آه چی پرسیدم بگو
شوگا : خب اینکه منم تورو دوست دارم یا نه
آخ جانی آخ چرا گفتی
ا/ت : نه من همچین چیزی نپرسیدم
ازم جدا شد
شوگا : یعنی دروغ گفته
به زمین خیره شدم
ا/ت : آره
شوگا : تو چشمام نگاه کن و بگو
به چشماش نگاه کردم
ا/ت : .... آه لعنتی آره پرسیدم
لبخند زد
شوگا : خب نمیخوای ازم بپرسی؟
ا/ت : نه چون میدونم که میگی نه پس لازم نیست بپرسم
شوگا : انقدر مطمعن نباش
ا/ت : مطمعنم
اومد گونمو بوسید تعجب کردم
شوگا : اما جواب من مثبته
بهش خیره شدم
شوگا : خب دیگه بخواب فردا باید بریم
ا/ت : کجا
شوگا : خونه ی من دیگه
ا/ت : برای چی؟
شوگا : چون باید به من کمک کنی جینو رو پیدا کنم
ا/ت : توی این دو سال چیکار میکردی پس
شوگا : دنبال یه خانمی به اسم ا/ت بودم
بهش خندیدم
ا/ت : بعدش میتونم برم خونه ی خودم
شوگا : نه نمیتونی
ا/ت : چرا اونوقت؟
شوگا : چون باید اونجا زندگی کنی
ا/ت : نه بابا
شوگا : هوم حالا هم بخواب باید استراحت کنی
کمکم کرد بخوابم پتورو روی خودم کشیدم رفت روی صندلی نشست برگشتم سمتش خوابیدم نفهمیدم کی خوابم برد وقتی بیدار شدم بالا سرم بود
ا/ت : عا صبح بخیر
شوگا : بلاخره بیدار شدی صبح توهم بخیر
ا/ت : اینجا چیکار میکنی
شوگا : پرستار بهم یاد داد سرم تو چک کنم خواستم سرم تو چک کنم
ا/ت : خیلی ممنونم
بهم خندید
ا/ت : به چی میخندی؟
شوگا : به تو
اینو که گفت پرستار اومد داخل
پرستار : پس خوب شدید دیگه میتونید برید
ا/ت و شوگا : خیلی ممنون
پرستار رفت بیرون
ا/ت : خب
شوگا : بیا لباساتو عوض کن
بهم یه لباس و شلوار داد
ا/ت : خب میخوای اینجا بمونی؟
شوگا : آره چطور
ا/ت : خب میخوام لباس عوض کنم
شوگا : خب
ا/ت : خب برو بیرون دیگه
بهم خندید
شوگا : باشه باشه میرم
رفتش بیرون با بدبختی لباسامو عوض کردم و پاشدم رفتم سمت در خواستم بازش کنم که باز شد
شوگا : تموم شد عع تو که پاشدی
ا/ت : آره پاشدم
اومد و کمکم کرد بریم رفتیم سمت ماشین و سوار شدیم
................
۳۹۱.۵k
۲۶ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.