کودک که بودم

‍ کودک که بودم
گمان میکردم
سردتر از بستنی چیزی وجود ندارد..
حال که فکر میکنم
میبینم سرد تر از بستنی،
قلب آدمهاییست
که تا میفهمند دوستشان داریم
مارا ترک میکنند..!
دیدگاه ها (۳)

روزی به تمام این بی قراری ها می خندیو ساده از کنارشان می گذر...

همه آدمهاظرفیت بزرگ شدن را ندارنداگر بزرگشان کنیمگم می شوند ...

کجا رفت انسانیت ؟ سعدیا بنی آدمت ٬ دور از یکدیگرندبرای یکی...

تمام سهم من از تومرگ روحی است که به تماشا یش نشسته امآه ای‌ ...

کامنت تهیونگ تو فن‌کافه💜دارم خواب میبینم؟ یه نوتیفیکیشن چطور...

فیک پارت ۲🎀✨و نامرعی شدم بهتر بگم الان من مثل یک روح هستم هم...

p15

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط