از نیمه های پاییز که میگذره

🍂از نیمه های پاییز که میگذره ،
یکم همه چی فرق میکنه با اولای پاییز ،
کم کم شور و شوق عاشقی میخوابه ...
خاطرات با سرعت برق از اعماق ذهن ، میان جلوی چشمات ،
دیگه موقع قدم زدن تو خیابون ولیعصر صدای خش خش برگ‌ها آرومت نمیکنه ...
هرچی میگذره و جلوتر میره ، بیشتر دلت میگیره ،
دلت تنگ میشه ،
میترسی ....
از اینکه نکنه آخرین پاییز قرن هم چمدونشو ببنده و تو رو تنها بذاره با همه ی خاطراتت ...
پاییز بی رحم نیست ،
اتفاقا خیلی هم احساس سرش میشه ،
اما تو ...،
تو ، هم بی رحمی ، هم بی احساس ،
و من مجبورم بندازمش گردن پاییز بیچاره ؛
بلکه مرهمی بشه روی زخم هام و این
همش تقصیر تو و نبودن هاته ...

#پارمیدا_محمدی
دیدگاه ها (۲)

و عشق ...تنها شاید عطشِ بوسه ی شرمگینی ست، که ردِ صورتیِ آن ...

برای اين همه تنهایی کاش خدا کاری کند ...!#احمد_شاملو

🍂صدای رعد و برق رو که شنیدیم نگاهمون به هم افتاد،مطمئنم اونم...

خیلی از ما آدما کم‌ کم یاد می گیریم باید با احساساتمون چیکار...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط