انتقام

•انتقام•
پارت چهلم✞︎🖤
مهدیس: پایه جرعت حقیقت هستین؟
دیانا: حوصله داریا
مهراب: دیانا ضد حال نزن
دیانا: باش...
گرد نشستیم و ی بطری اوردیم چرخوندیم ک مهراب از من شد....
مهراب: جرعت یا حقیقت؟
دیانا: جرعت...
مهراب: پاشو کار نیمه تمومتون و تموم کنید...
دیانا: ی کوچولو فکر کردم ک منظورش از کار نیم تموم چیه ک تازه گرفتم چیشده...مهرابببب(با داد)
مهدیس: خیلی بیشوره این بشر...
مهراب: اقا جنبه داشته باشین...
رضا: راست میگه پاشو ببوس ببینم
مهدیس: من ک چشامو میگیریم بدم میاد..
پانیذ و اتوسا: منم
امیر: خب شروع کنید
اتوسا: هوو تو چیو میخوای نگاه کنی روتو کن اونور
دیانا: با اعصبانیت به رضا و مهراب نگاه کردم ک با هیجان به منو ارسلان نگاه میکرد...رومو بر گردوندم سمت ارسلان ک دستشو به علامت اینکه بیا بغلم باز کرد رفتم روی پاش نشستم...
ارسلان: اروم جوری ک دیانا بشنوه گفتم... خجالت نکش فک کن فقط خودمو خودتیم باشه؟ ی بوسه رو گونش کاشتم ک سرشو تکون داد
دیانا: اروم لبامو بین لبای ارسلان قفل کردم حالا دیگه کسی نمیتونست جدامون کنه...
رضا: چندشا...
مهراب: بسه دیگه بقیشو بزارین برای بعدن
دیانا: اصن انگار دیگ صدای بچهارو نمیشنیدم و تو بغل ارسلان گم شده بودم
اتوسا: من چشامو باز میکنم... ی دفعه چشمامو باز کردم ک دیدم دارن ادامه میدن ی جیغ بنفش کشیدم ک دوتاشون از جاشون پریدن
مهراب: اتوسا این کُلی بازیا چیه؟ چرا جیغ میزنی؟
رضا: فک کنم تا حالا امیر بوسش نکرده...
دیانا: غرق دنیای دونفرمون بودیم ک با جیغ اتوسا به خودمون اومدیم....اومدم از روی پای ارسلان برم اونور ک حلقه دستشو بیشترتنگ کرد و اروم گف...
ارسلان: همینجا جات خوبه...
مهراب: نمیخوای از بغلش بیای بیرون خانوم رحیمی؟
دیانا: اصن دوست ندارم بیام بیرون مشکلیه؟
مهدیس: خب بچرخونم؟
مهراب: صدای زنگ اومد فک کنم پیتزاهامونو اوردن
پانیذ: برو درو باز کن گشنه...
دیانا: از تو بغل ارسلان اومدم بیرون و غذارو اوردیم چیدیم ک ی دفعه...


خدایی ببینید چه پارتایی براتون میزارم شما هم که نه اصن لایک میکنید نه کامنت میزارید اگه دوس ندارید از ویسگون برم؟
دیدگاه ها (۱۴)

ننه من فدات شم

•انتقام•پارت چهل و یکم✞︎🖤دیانا: ک ی دفعه مهراب و رضا خیز برد...

•انتقام•پارت سی نهم ✞︎🖤دیانا: اعصبی شدم و بلند شدم ک خیز برد...

•انتقام•پارت سی و هشتم✞︎🖤مهراب: زنگ بزنید دیگه الان ظهر شد ب...

"سرنوشت "p,36...۱۰ مین بعد ....ا/ت : بریم تو ؟ سرده....کوک :...

رمان رویای منپارت ۱۳+بیا(دستاشو با لبخند باز کرد) -ویینگ خوب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط