پارت ۱۳
...
.
.
.
که یهو کوک وارد صحنه میشه
کوک : اینجا چه خبره
کوک میاد جلو و امیر را میزنه و آنای بیچاره هم داشت از داخل کمد تفنگ را بیاره بیرون و شلیک کنه که کوک گفت : نمیخواد نیار بیرون
امیر : ببین کوک من از همون روز اول عاشق آنا شدم ولی اون پا نمیداد عشق سابقت هم قراره از روسیه بیاد وقتی این وضع را ببینه بنظرت چیکار میکنه ها
کوک : دهنت را ببند مرتیکه هیز اشغال ایندفعه باهات کاری ندارم اما اگه خوب گوشاتو باز کن اگه ببینم اطرافش باشی من میدونمو تو گمشو برو بخواب
آنا : من بهت گفتم دوستت یه روانیه بعد تو میگفتی نه
کوک : امشب من خودم اینجا میمونم تو بخواب
آنا : نیاز نیس
روز بعد
ساعت ۶:۳۰ صبح بود که آنا بیدار شد آنا و تینا باید سارینا و آرتین را میبرد مهد کودک ساعت ۷:۰۰
آنا بیدار شده بود رفت صبحانه را آماده کرد چون خودش هم باید میرفت سرکار همه را بیدار کرد آنا
همه دور میز نشسته بودند و داشتند صبحانه میخوردند و اصلا حواسشون به ساعت نبود
آنا : وات ساعت ۷:۱۰ است شرکت دیر شد
یهو همه از سر میز بلند شدند و رفتند لباساشون را پوشیدند
(نکته : امیر و تینا ۲ ماه خونه آنا و کوک می ماند چون خونشون آتیش گرفته و کار امیر هم مربوط به قاچاق هست )
آنا اماده بود و منتظر تینا بود
آنا : تینا یکم زود تر آماده شو من کارم دیر شد
سارینا : مامان من دیرم شده یکم سریع تر بریم
تینا : انا اومدم آرتین بیا بریم
راننده آنا شد و سارینا و تینا و آرتین سوار شدند و راه افتادند
کوک : امیر من امروز نمیرم شرکت میخوای بریم مسافرت مجردی
امیر : بریم
کوک و امیر هم وسایلشون را آماده کردند و رفتند
ساعت ۷:۴۰ بود که سارینا و آرتین رسیدند به مهد کودک
آنا : تینا من امروز نمیرم شرکت باهم بریم مسافرت مجردی
تینا : بریم
آنا و تینا وسایلشون جمع کردند و رفتند
کوک و امیر رسیدند در آنجا رفتند هتل گرفتند و رفتند لباس های ساحلی پوشیدند و رفتند ساحل و بعد وارد اتاق مخصوصی شدند که باید به تیپ دخترا نمره میدادند
آنا و تینا هم رسیدند میخواستند برن هتل بگیرن که یهو از در شیشه ای کوک و امیر را دیدند
آنا بسیار عصبی شد و زنگ زد به کوک
(تماس تلفنی )
آنا : سلام
کوک : سلام کاری داشتی الان جلسه کاریم شروع میشه یکم زود تر بگو
آنا : نه اشتباهی تماس گرفتم بایی
کوک : بای
آنا : نقشه دارم بریم اول لباس های مخصوص را برای مانکن بپوشیم و نقاب هم بزنیم بریم بهمون نمره بدن اینجوری حالشون گرفته میشه
تینا : نقشه خوبیه ها
بریم ( عکس لباس براتون میذارم )
یهو یادم اومد که ....
خب بریم سراغ شرط هامون
لایک بالای ۱۰
کامنت هرچقدر مهم نیس
.
.
.
که یهو کوک وارد صحنه میشه
کوک : اینجا چه خبره
کوک میاد جلو و امیر را میزنه و آنای بیچاره هم داشت از داخل کمد تفنگ را بیاره بیرون و شلیک کنه که کوک گفت : نمیخواد نیار بیرون
امیر : ببین کوک من از همون روز اول عاشق آنا شدم ولی اون پا نمیداد عشق سابقت هم قراره از روسیه بیاد وقتی این وضع را ببینه بنظرت چیکار میکنه ها
کوک : دهنت را ببند مرتیکه هیز اشغال ایندفعه باهات کاری ندارم اما اگه خوب گوشاتو باز کن اگه ببینم اطرافش باشی من میدونمو تو گمشو برو بخواب
آنا : من بهت گفتم دوستت یه روانیه بعد تو میگفتی نه
کوک : امشب من خودم اینجا میمونم تو بخواب
آنا : نیاز نیس
روز بعد
ساعت ۶:۳۰ صبح بود که آنا بیدار شد آنا و تینا باید سارینا و آرتین را میبرد مهد کودک ساعت ۷:۰۰
آنا بیدار شده بود رفت صبحانه را آماده کرد چون خودش هم باید میرفت سرکار همه را بیدار کرد آنا
همه دور میز نشسته بودند و داشتند صبحانه میخوردند و اصلا حواسشون به ساعت نبود
آنا : وات ساعت ۷:۱۰ است شرکت دیر شد
یهو همه از سر میز بلند شدند و رفتند لباساشون را پوشیدند
(نکته : امیر و تینا ۲ ماه خونه آنا و کوک می ماند چون خونشون آتیش گرفته و کار امیر هم مربوط به قاچاق هست )
آنا اماده بود و منتظر تینا بود
آنا : تینا یکم زود تر آماده شو من کارم دیر شد
سارینا : مامان من دیرم شده یکم سریع تر بریم
تینا : انا اومدم آرتین بیا بریم
راننده آنا شد و سارینا و تینا و آرتین سوار شدند و راه افتادند
کوک : امیر من امروز نمیرم شرکت میخوای بریم مسافرت مجردی
امیر : بریم
کوک و امیر هم وسایلشون را آماده کردند و رفتند
ساعت ۷:۴۰ بود که سارینا و آرتین رسیدند به مهد کودک
آنا : تینا من امروز نمیرم شرکت باهم بریم مسافرت مجردی
تینا : بریم
آنا و تینا وسایلشون جمع کردند و رفتند
کوک و امیر رسیدند در آنجا رفتند هتل گرفتند و رفتند لباس های ساحلی پوشیدند و رفتند ساحل و بعد وارد اتاق مخصوصی شدند که باید به تیپ دخترا نمره میدادند
آنا و تینا هم رسیدند میخواستند برن هتل بگیرن که یهو از در شیشه ای کوک و امیر را دیدند
آنا بسیار عصبی شد و زنگ زد به کوک
(تماس تلفنی )
آنا : سلام
کوک : سلام کاری داشتی الان جلسه کاریم شروع میشه یکم زود تر بگو
آنا : نه اشتباهی تماس گرفتم بایی
کوک : بای
آنا : نقشه دارم بریم اول لباس های مخصوص را برای مانکن بپوشیم و نقاب هم بزنیم بریم بهمون نمره بدن اینجوری حالشون گرفته میشه
تینا : نقشه خوبیه ها
بریم ( عکس لباس براتون میذارم )
یهو یادم اومد که ....
خب بریم سراغ شرط هامون
لایک بالای ۱۰
کامنت هرچقدر مهم نیس
۳.۰k
۲۱ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.