خاطرات من برای یک خون آشام
خاطرات من برای یک خونآشام
پارت دو
از خونه زدم بیرون حالم بد بود ولی مهم نیست
ولی اگه نمی ترسم چرا از چشام اب میاد ولش کن قوی باش بیول
قوی خیل خب رسیدم خدا جون چه برج بلندیه 😮😳خب گمونم باید برم بالا
بالای اون برج بلند برو دیگه یالا بیول قوی باش لعنتی قدم بردار اره خودشه آره برو یکم دیگه مونده فقط ۲۷ طبقه تا راحت شدنم مونده هاهاهاها اصلا ترسناک نی س ت هاها تبدیل شدن خنده به گریه 😅😂🙂😭
نه بیول °پاک کردن اشک
تو قوی هستی برو سوار آسانسور شدم خب دارم نزدیک تر میشم ۲۶ طبقه
۲۵
۲۴
۲۳
.
.
تا رسیدم پشت بوم وای خدا از این بالا سئول چقد قشتگه °یه نسیم خنک میاد و موهای بیولو نوازش میکنه
بیول: بلاخره وقتشه
قدم های کند ولی بلد برمیداره تا به لبه ساختمون میرسه
بیول :خب گمونم این دیگه آخر خطه دختر!
الان دیگه فقط باید بپرم
°بیول ذستاشو باز میکنه تا بپره اما دقیقا وقتی که داشت میفتاد یکی از پشت بغلش کرد و به خودشو بیول رو به سمت پشت بوم پرت کرد و بعد سری بلد شد و یهو تو هوا غیب شد بیول سعی کرد صورتشو ببینه ولی نتونست ولی حالا بیول یه حدف برای خودش پیدا کرده بود پس به طرف راه پله ها رفت و دیگه سعی نکرد خودشو بکشه
به سمت خونه رفت ساعت هفت بود
وقتی رسید خونه باباشو بغل کرد ولی چیزی از تصمیمش به کسی نگفت اون میخواست بفهمه کی نجاتش داده
رفت سمت اتاقش ولی وقتی درو باز کرد شوکه شد چون ..
پایان پارت 🤗
ممنون که تا این جا همراهم بودین و یه نکته دیگه بیول یه خواهر بزرگتر و دوتا برادر داره که یکی از خودش خیلی بزرگ تره و اون یکی هفت سال کوچیک تر و اینکه برادر بزرگش تو یه کشور دیگه زندگی میکنه همین ممنون از نگاه گرمتو پارت بعد میبینمتون 🧸🍭🎠💮🩷🎉🎂🎊🤗
پارت دو
از خونه زدم بیرون حالم بد بود ولی مهم نیست
ولی اگه نمی ترسم چرا از چشام اب میاد ولش کن قوی باش بیول
قوی خیل خب رسیدم خدا جون چه برج بلندیه 😮😳خب گمونم باید برم بالا
بالای اون برج بلند برو دیگه یالا بیول قوی باش لعنتی قدم بردار اره خودشه آره برو یکم دیگه مونده فقط ۲۷ طبقه تا راحت شدنم مونده هاهاهاها اصلا ترسناک نی س ت هاها تبدیل شدن خنده به گریه 😅😂🙂😭
نه بیول °پاک کردن اشک
تو قوی هستی برو سوار آسانسور شدم خب دارم نزدیک تر میشم ۲۶ طبقه
۲۵
۲۴
۲۳
.
.
تا رسیدم پشت بوم وای خدا از این بالا سئول چقد قشتگه °یه نسیم خنک میاد و موهای بیولو نوازش میکنه
بیول: بلاخره وقتشه
قدم های کند ولی بلد برمیداره تا به لبه ساختمون میرسه
بیول :خب گمونم این دیگه آخر خطه دختر!
الان دیگه فقط باید بپرم
°بیول ذستاشو باز میکنه تا بپره اما دقیقا وقتی که داشت میفتاد یکی از پشت بغلش کرد و به خودشو بیول رو به سمت پشت بوم پرت کرد و بعد سری بلد شد و یهو تو هوا غیب شد بیول سعی کرد صورتشو ببینه ولی نتونست ولی حالا بیول یه حدف برای خودش پیدا کرده بود پس به طرف راه پله ها رفت و دیگه سعی نکرد خودشو بکشه
به سمت خونه رفت ساعت هفت بود
وقتی رسید خونه باباشو بغل کرد ولی چیزی از تصمیمش به کسی نگفت اون میخواست بفهمه کی نجاتش داده
رفت سمت اتاقش ولی وقتی درو باز کرد شوکه شد چون ..
پایان پارت 🤗
ممنون که تا این جا همراهم بودین و یه نکته دیگه بیول یه خواهر بزرگتر و دوتا برادر داره که یکی از خودش خیلی بزرگ تره و اون یکی هفت سال کوچیک تر و اینکه برادر بزرگش تو یه کشور دیگه زندگی میکنه همین ممنون از نگاه گرمتو پارت بعد میبینمتون 🧸🍭🎠💮🩷🎉🎂🎊🤗
۱.۹k
۲۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.