p7
p7
ویو ا/ت :
یهو صدای پای یکیو حص کردم برگشتم ...
با دیدنش دهنم واز مونده بود
+ : اون اون تهیونگ بود همونی که توی رستوران دیدمش واااااای نهههه
( علامت تهیونگ _ )
_ : به به خانم ا/ت پس قراره شما با من قمار کنین
فک کردم آقای لئو قراره با من قمار کنن
+ : پدرم حالش بد بود برای همین من اومد
_ : دخترشی ؟
+ : بله
_ : پس چرا توی رستوران کار میکنی
+ دلیلی نمیبینم بخوام به شما توضیح بدم
_ : اوکی توی بازی میفهمیم کی توضیح میده کی نمیده بشین
+ : نشستم و چنتا کارت آوردن
_ : قبل از شروع بازی شرط میبندیم
+ : اگه من بردم شرکت پدرمو بهم برمیگردونی
_ : اگه باختی بردم میشی
+ : وایسا ببینم چی؟؟
_ بازی شروع شد
+ : دیدم بازی شروع شده نمیتونستم چیزی بگم وگرنه منو بازنده حساب میکردن باید تمام تمرکزم رو بزارم روی قمار
* حین بازی
+ دیدم اون داره همه کارتا رو درست جواب میده و من سه تا اشتباه داشتم و این دور آخر بود
ویو تهیونگ :
_ : منو و ا/ت خیلی وقته داریم قمار میکنیم ولی اون هردفعه داره میبازه و فقط یه بار برده
یه پوزخندی زدم و دیدم استرس داره
موقع بازی چشمم به لباسش افتاد خیلی جذاب شده بود و یکم از لباسش پایین اومده بود و خط سینش معلوم بود
_ :اگه خواستی لباستو بده بالا
+ : یه نگاه به لباسم انداختم دیدم خط سینم معلومه مثل لبو سرخ شدم و دادمش بالا
* بعد ۲۰ دقیقه
+ : نههههههههههههههههههههههههههههه
_ ههههههههههه ( خنده بلند )
+ : قبول نیست
_ : یااااا من حتی تقلبی نکردم
+ : خب شرطط
_ باید بردم شی ( پوزخند )
+ نه
_ یه گزینه دیگه هم داری
+ خب چیه
_ : لینا رو امشب موقع خواب میکشم جنازشو تحویل میدم
+ : با این حرف تهیونگ انگار قلبم وایساد
+ : ... تو.. توو... اونو... از کج...کجا میشناسی ؟
_ : هه به هر حال شرطو قبول میکنی یا نه ؟
+ تا کی ؟
_ : برای همیشه
+ من نمیتونم...
_ : اوکی پس من برم کارمو انجام بدم
+ داشت میرفت که صداش کردم
+ : تهیونگ
_ : بله
+ : باشه ولی باید قول بدی دست بهش نمیزنی
_ : حله از این به بعدم ارباب صدام کن بیب
+ : باشه
_ : بگو چشم ارباب
+ : .....
+ : یهو اومد جلو و محکم موهامو گرفت به سمت صورتش برد
+ اخخ
_ بگو چشم ارباب ( غرش )
+ چ...چ... چشم ارباب
_ : میتونی بری فردا میام دنبالت
+ : چشم ارباب ( بغض )
_ حالا برو
+ : از در خارج شدم همش داشتم گریه میکردم سوار ماشینم شدم و به سمت خونه رفتم
* رسیدم خونه
ویو ا/ت :
وارد خونه شدم و پدرم و لینا اومدن سمتم
$ : چی شده دخترم ( نگران )
٪ آبجی چی شده
+ : باختم ...
$ چیییییی
+ متاسفم
$ : واااای نه حالا توی چی باختی
+ : برده شخصیش شدم ...
$ وااای نههه
٪ آبجی یعنی میخوای مارو ترک کنی
+ : آروم زانو زدم و بهش گفتم
+ : اینو یادت باشه همیشه دوست دارم
٪ منم دوست دارم ابجیی ( بغض )
+ رفتم توی اتاقمو وسایلمو جمع کردم و خوابیدم
ساری(:
ویو ا/ت :
یهو صدای پای یکیو حص کردم برگشتم ...
با دیدنش دهنم واز مونده بود
+ : اون اون تهیونگ بود همونی که توی رستوران دیدمش واااااای نهههه
( علامت تهیونگ _ )
_ : به به خانم ا/ت پس قراره شما با من قمار کنین
فک کردم آقای لئو قراره با من قمار کنن
+ : پدرم حالش بد بود برای همین من اومد
_ : دخترشی ؟
+ : بله
_ : پس چرا توی رستوران کار میکنی
+ دلیلی نمیبینم بخوام به شما توضیح بدم
_ : اوکی توی بازی میفهمیم کی توضیح میده کی نمیده بشین
+ : نشستم و چنتا کارت آوردن
_ : قبل از شروع بازی شرط میبندیم
+ : اگه من بردم شرکت پدرمو بهم برمیگردونی
_ : اگه باختی بردم میشی
+ : وایسا ببینم چی؟؟
_ بازی شروع شد
+ : دیدم بازی شروع شده نمیتونستم چیزی بگم وگرنه منو بازنده حساب میکردن باید تمام تمرکزم رو بزارم روی قمار
* حین بازی
+ دیدم اون داره همه کارتا رو درست جواب میده و من سه تا اشتباه داشتم و این دور آخر بود
ویو تهیونگ :
_ : منو و ا/ت خیلی وقته داریم قمار میکنیم ولی اون هردفعه داره میبازه و فقط یه بار برده
یه پوزخندی زدم و دیدم استرس داره
موقع بازی چشمم به لباسش افتاد خیلی جذاب شده بود و یکم از لباسش پایین اومده بود و خط سینش معلوم بود
_ :اگه خواستی لباستو بده بالا
+ : یه نگاه به لباسم انداختم دیدم خط سینم معلومه مثل لبو سرخ شدم و دادمش بالا
* بعد ۲۰ دقیقه
+ : نههههههههههههههههههههههههههههه
_ ههههههههههه ( خنده بلند )
+ : قبول نیست
_ : یااااا من حتی تقلبی نکردم
+ : خب شرطط
_ باید بردم شی ( پوزخند )
+ نه
_ یه گزینه دیگه هم داری
+ خب چیه
_ : لینا رو امشب موقع خواب میکشم جنازشو تحویل میدم
+ : با این حرف تهیونگ انگار قلبم وایساد
+ : ... تو.. توو... اونو... از کج...کجا میشناسی ؟
_ : هه به هر حال شرطو قبول میکنی یا نه ؟
+ تا کی ؟
_ : برای همیشه
+ من نمیتونم...
_ : اوکی پس من برم کارمو انجام بدم
+ داشت میرفت که صداش کردم
+ : تهیونگ
_ : بله
+ : باشه ولی باید قول بدی دست بهش نمیزنی
_ : حله از این به بعدم ارباب صدام کن بیب
+ : باشه
_ : بگو چشم ارباب
+ : .....
+ : یهو اومد جلو و محکم موهامو گرفت به سمت صورتش برد
+ اخخ
_ بگو چشم ارباب ( غرش )
+ چ...چ... چشم ارباب
_ : میتونی بری فردا میام دنبالت
+ : چشم ارباب ( بغض )
_ حالا برو
+ : از در خارج شدم همش داشتم گریه میکردم سوار ماشینم شدم و به سمت خونه رفتم
* رسیدم خونه
ویو ا/ت :
وارد خونه شدم و پدرم و لینا اومدن سمتم
$ : چی شده دخترم ( نگران )
٪ آبجی چی شده
+ : باختم ...
$ چیییییی
+ متاسفم
$ : واااای نه حالا توی چی باختی
+ : برده شخصیش شدم ...
$ وااای نههه
٪ آبجی یعنی میخوای مارو ترک کنی
+ : آروم زانو زدم و بهش گفتم
+ : اینو یادت باشه همیشه دوست دارم
٪ منم دوست دارم ابجیی ( بغض )
+ رفتم توی اتاقمو وسایلمو جمع کردم و خوابیدم
ساری(:
۱۳.۸k
۰۵ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.