Fakeyoongi 🌌
OrdinaryLife 🌙p11🌙
یونا :چقد این لباسه قشنگه
یونگی :دوسش داری؟
یونا :هوممم آره
یونگی :خب صب کن
رفتن داخل مغازه
یونگی: خانم این لباس لطفا
مغازه دار: حتمااااااا
یونا :عه... عه بد شد (تو ذهنش)
یونگی :خب بفرما... چیز ديگه ای نميخوای؟!
یونا: وای ممنون... نه مرسی
یونگی :اگه چیزی خواستی بگو
یونا: چشم ممنونم
یونگی :خواهش.... پس این دوتا کوشن؟!
یونا: عه نميدونم
یونگی :عب نداره شاید کار داشتن بریم
جینا: وای خدا این دوتارو ببین چقد بهم میان
جیهوپ: میبینم شيطون شدی
جینا: ها.....نه نه آخه ببینشون
جیهوپ: هوممم
جینا: ميخوام بهت يه چيزی بگم
جیهوپ: باشه بریم پشت دیوار که کسی نباشه
جینا: بریم.......خب خب راستش جیهوپ
جیهوپ: چيه بگو جینا
جینا: من عاشقت شدم
جیهوپ: خب خب منم عاشقت شدم
بعد از اینکه گفتم عاشقشم لباشو چسبوند رو لبم جوري که چسبیده بودم به دیوار بعد از دو مین جدا شدیم
جیهوپ :عومم بیب خوشمزه
جینا: (تو شکه)....ها... آره آره لبای تو هم خوبه
جیهوپ: خب بریم
رفتیم بالاخره رسیدیم پبششون
یونگی :کجا رفتی؟
جیهوپ: ببخشید رفتیم اونور کار داشتیم
یونگی: او
ویو جینا
رفتم سمت یونا و کشیدمش کنار
یونا: چیشد؟بهش گفتی
جینا: وایییی آره گفتم تازه لبا همم بوسيديم اونم به منم گف دوسم داره ..
یونا: او ديگه چه عالی
جینا :شما چکار کردین؟!
یونا: خب خب یونگی برام لباس خرید
جینا: عوممم خوبه
یونا بریم ديگه شک میکنن
جینا: بریم
جیهوپ: بياين بریم يه چيزی بخوریم
یونگی :بریم
رفتیم هممون کافی خوردیم حسابی خسته بودیم چون کلی خرید کردیم منم داروهامو گرفتم پماد جديدم گرفتم و رفتیم هتل تو اتاقامون
یونگی: چقد زود شب شد
یونا: هوممم آره
یونگی :ميگم اهل مشروب هستی؟
یونا: من آره خیلی دوست دارم
یونگی: خب چی میخوری؟!
یونا: شراب قرمز با یکم الکل
یونگی :راستی برای لبات خوب نیست
یونا: عیب نداره چسب زخم زدم روش محکم محکمه هيچي نميشه
یونگی: خب برو لباسی که برات خریدمو بپوش ببینم
یونا :باشه
رفتم تو اتاق لباسش خیلی خوشگل بود يه لباس سایز بزرگ تا زانوم ميومد و آستین کوتاه بود ديگه شلوار نپوشیدم شلوارک کوتاه پوشیدم رفتم تو حال
یونگی: چقد خوشگلي
یونا :ممنون
یونگی: خوبی؟
یونا :آره ليوانم کو
یونگی: بیا ایناها... بسلامتی
چندتا پیک پشت سر هم زدیم چسبید
یونگی: عومم مستی حسه خوبيه
یونا: آره خیلی
ویو یونگی
رفتم برقارو خاموش کردم نشستم سر مبل حسابی مس بودم
یونگی :میگما یونا بیا اینجا
یونا: هوممم اومدم
یونگی :بیا بشين اینجا (اشاره کرد به پاهاش)
یونا :خب نشستم
یونگی :بیا جلوتر
یونا :اوممم
یونگی: حسابی مستیا
یونا :اوم آره بد اثر کرده
یونگی: تشنمه
یونا: عوممم نگران نباش تشنگیتو رفع میکنم
ویو یونگی
تو همون حالت یهویی یونا لباشو چسبوند به لبام وحشیانه میمکید منم همراهیش میکردم ولی آروم نمیخواستم جای بخيه هاش درد بگيره پاهاشو سفت گرفته بودم فشار میدادم اونم دستاشو حلقه کرده بود دور گردنم
یونگی: اومممم بیب تنکس
یونا: خواهش میکنم
یونگی: عوم ديگه بسه ديگه
یونا: چرا؟!
یونگی: چون کنترلمو از دست ميدم
یونا: ميخوام یه چیزی بگم....
یونگی: بگو
یونا :یونگی شی من عاشقتم
یونگی: اوه واقعا.... منم عاشقتم
ویو یونا :
وقتی بهش گفتم دوسش دارم لباشو محکم زد به لبام بد جوري میبوسید هم درد داشتم هم لذت....
یونا :چقد این لباسه قشنگه
یونگی :دوسش داری؟
یونا :هوممم آره
یونگی :خب صب کن
رفتن داخل مغازه
یونگی: خانم این لباس لطفا
مغازه دار: حتمااااااا
یونا :عه... عه بد شد (تو ذهنش)
یونگی :خب بفرما... چیز ديگه ای نميخوای؟!
یونا: وای ممنون... نه مرسی
یونگی :اگه چیزی خواستی بگو
یونا: چشم ممنونم
یونگی :خواهش.... پس این دوتا کوشن؟!
یونا: عه نميدونم
یونگی :عب نداره شاید کار داشتن بریم
جینا: وای خدا این دوتارو ببین چقد بهم میان
جیهوپ: میبینم شيطون شدی
جینا: ها.....نه نه آخه ببینشون
جیهوپ: هوممم
جینا: ميخوام بهت يه چيزی بگم
جیهوپ: باشه بریم پشت دیوار که کسی نباشه
جینا: بریم.......خب خب راستش جیهوپ
جیهوپ: چيه بگو جینا
جینا: من عاشقت شدم
جیهوپ: خب خب منم عاشقت شدم
بعد از اینکه گفتم عاشقشم لباشو چسبوند رو لبم جوري که چسبیده بودم به دیوار بعد از دو مین جدا شدیم
جیهوپ :عومم بیب خوشمزه
جینا: (تو شکه)....ها... آره آره لبای تو هم خوبه
جیهوپ: خب بریم
رفتیم بالاخره رسیدیم پبششون
یونگی :کجا رفتی؟
جیهوپ: ببخشید رفتیم اونور کار داشتیم
یونگی: او
ویو جینا
رفتم سمت یونا و کشیدمش کنار
یونا: چیشد؟بهش گفتی
جینا: وایییی آره گفتم تازه لبا همم بوسيديم اونم به منم گف دوسم داره ..
یونا: او ديگه چه عالی
جینا :شما چکار کردین؟!
یونا: خب خب یونگی برام لباس خرید
جینا: عوممم خوبه
یونا بریم ديگه شک میکنن
جینا: بریم
جیهوپ: بياين بریم يه چيزی بخوریم
یونگی :بریم
رفتیم هممون کافی خوردیم حسابی خسته بودیم چون کلی خرید کردیم منم داروهامو گرفتم پماد جديدم گرفتم و رفتیم هتل تو اتاقامون
یونگی: چقد زود شب شد
یونا: هوممم آره
یونگی :ميگم اهل مشروب هستی؟
یونا: من آره خیلی دوست دارم
یونگی: خب چی میخوری؟!
یونا: شراب قرمز با یکم الکل
یونگی :راستی برای لبات خوب نیست
یونا: عیب نداره چسب زخم زدم روش محکم محکمه هيچي نميشه
یونگی: خب برو لباسی که برات خریدمو بپوش ببینم
یونا :باشه
رفتم تو اتاق لباسش خیلی خوشگل بود يه لباس سایز بزرگ تا زانوم ميومد و آستین کوتاه بود ديگه شلوار نپوشیدم شلوارک کوتاه پوشیدم رفتم تو حال
یونگی: چقد خوشگلي
یونا :ممنون
یونگی: خوبی؟
یونا :آره ليوانم کو
یونگی: بیا ایناها... بسلامتی
چندتا پیک پشت سر هم زدیم چسبید
یونگی: عومم مستی حسه خوبيه
یونا: آره خیلی
ویو یونگی
رفتم برقارو خاموش کردم نشستم سر مبل حسابی مس بودم
یونگی :میگما یونا بیا اینجا
یونا: هوممم اومدم
یونگی :بیا بشين اینجا (اشاره کرد به پاهاش)
یونا :خب نشستم
یونگی :بیا جلوتر
یونا :اوممم
یونگی: حسابی مستیا
یونا :اوم آره بد اثر کرده
یونگی: تشنمه
یونا: عوممم نگران نباش تشنگیتو رفع میکنم
ویو یونگی
تو همون حالت یهویی یونا لباشو چسبوند به لبام وحشیانه میمکید منم همراهیش میکردم ولی آروم نمیخواستم جای بخيه هاش درد بگيره پاهاشو سفت گرفته بودم فشار میدادم اونم دستاشو حلقه کرده بود دور گردنم
یونگی: اومممم بیب تنکس
یونا: خواهش میکنم
یونگی: عوم ديگه بسه ديگه
یونا: چرا؟!
یونگی: چون کنترلمو از دست ميدم
یونا: ميخوام یه چیزی بگم....
یونگی: بگو
یونا :یونگی شی من عاشقتم
یونگی: اوه واقعا.... منم عاشقتم
ویو یونا :
وقتی بهش گفتم دوسش دارم لباشو محکم زد به لبام بد جوري میبوسید هم درد داشتم هم لذت....
۹.۸k
۰۴ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.