وقتی دخترشو دوست نداشت
وقتی دخترشو دوست نداشت
𝕡𝕒𝕣𝕥¹
دخترک خسته از همه جا روی تخت دراز کشید از دنیا از خانوادش از خودش و حتی از پدرش
دخترک تو خانواده ای به دنیا آمد که درگوش پدرش همه خوانده بودند " اگه بچت دختر بود کتکش بزن " " دختر بد شانسی میاره " " اگه بچت پسر بود باهاش مثل پادشاه رفتار کن ولی اگه زبونم لال دختر بود باهاش مثل کلفت رفتار کن "
نگاهی به ساعت تو اتاق کرد
۲۱:۵۶
هه دخترک نیشخند صدا داری زد و رفت پایین حتما غذاشون تموم شده دلش میخواست مادرش پیشش بود اما پدرش به خاطر همین که سر تولد دخترک مادرش فوت کرد باهاش اینجوری بود
دخترک درون آشپز خانه رفت
ا.ت : آجوما
آجوما : دخترم اومدی پدرتون منتظرتون بودن
ا.ت : داری کیو گول میزنی آجوما اون منو دوست نداره اون منو به چشم یه همخونه مزاحم میبینه
آجوما : دخترم ...
ا.ت : اومدم بپرسم چیزی داریم بخورم
آجوما آهی کشید
آجوما : بله دخترم بشین سر میز تا کیمچی بیارم
ا.ت : نه همراه با یکم آب بیار تو اتاقم
آجوما : بله حتما
ا.ت تو راه پله بود رسید به اتاقش دستش رو بلند کرد تا دستگیره در رو بکشه پایین که دست عضله اس رو دستاش نشست
تهیونگ : نیومدی غذا " از پشت سر ا.ت "
ا.ت بدون اینکه تکون بخوره گفت : خورد و خوراکم به خودم مربوطه
تهیونگ : اما من پدرتم و بهت میگم چیکار کنی [ کمی بلند ]
ا.ت برگشت طرف تهیونگ
ا.ت : بیا بهم سیلی بزن یا شلاق بجنب منتظرم
تهیونگ : آهههه [ رفت تو اتاقش]
تهیونگ ویو ^
واقعا دیگه نمیخوام و نمیتونم باهاش بد باشم هرچی باشه اون دخترمه فردا یه جشن خوب براش میگیرم
بچه ها درکنار فیک کوک این هم میزارم
𝕡𝕒𝕣𝕥¹
دخترک خسته از همه جا روی تخت دراز کشید از دنیا از خانوادش از خودش و حتی از پدرش
دخترک تو خانواده ای به دنیا آمد که درگوش پدرش همه خوانده بودند " اگه بچت دختر بود کتکش بزن " " دختر بد شانسی میاره " " اگه بچت پسر بود باهاش مثل پادشاه رفتار کن ولی اگه زبونم لال دختر بود باهاش مثل کلفت رفتار کن "
نگاهی به ساعت تو اتاق کرد
۲۱:۵۶
هه دخترک نیشخند صدا داری زد و رفت پایین حتما غذاشون تموم شده دلش میخواست مادرش پیشش بود اما پدرش به خاطر همین که سر تولد دخترک مادرش فوت کرد باهاش اینجوری بود
دخترک درون آشپز خانه رفت
ا.ت : آجوما
آجوما : دخترم اومدی پدرتون منتظرتون بودن
ا.ت : داری کیو گول میزنی آجوما اون منو دوست نداره اون منو به چشم یه همخونه مزاحم میبینه
آجوما : دخترم ...
ا.ت : اومدم بپرسم چیزی داریم بخورم
آجوما آهی کشید
آجوما : بله دخترم بشین سر میز تا کیمچی بیارم
ا.ت : نه همراه با یکم آب بیار تو اتاقم
آجوما : بله حتما
ا.ت تو راه پله بود رسید به اتاقش دستش رو بلند کرد تا دستگیره در رو بکشه پایین که دست عضله اس رو دستاش نشست
تهیونگ : نیومدی غذا " از پشت سر ا.ت "
ا.ت بدون اینکه تکون بخوره گفت : خورد و خوراکم به خودم مربوطه
تهیونگ : اما من پدرتم و بهت میگم چیکار کنی [ کمی بلند ]
ا.ت برگشت طرف تهیونگ
ا.ت : بیا بهم سیلی بزن یا شلاق بجنب منتظرم
تهیونگ : آهههه [ رفت تو اتاقش]
تهیونگ ویو ^
واقعا دیگه نمیخوام و نمیتونم باهاش بد باشم هرچی باشه اون دخترمه فردا یه جشن خوب براش میگیرم
بچه ها درکنار فیک کوک این هم میزارم
۱۰.۷k
۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.