پارت۲۹
پارت۲۹
ارامشی برای حس تو
ویو ا.ت
رفتیم سمت هتل ...بعد ۱۰ مین رسیدیمو رفتیم داخل داشتم چمدونم و جمع میکردم و جونگ کوک رو تختم روبه روم نشسته بود که گوشیم زنگ خورد ..از جام بلند شدم و گوشیمو برداشتم و برعکس چیزی که فکر میکردم میسو بود ...جواب دادم
- الو سلامممم
× الو سلاممممممم ا.ت جونمممم ...ا.ت خوشملم من رسیدم هتل دارم میام دم در اتاقت درو باز کننن...رسیدمممم باییی
- بای(شکه)(قطع کرد)(رفتم سمت جونگ کوک که گفت)
+ بیب کی بود؟( تعجب و سوالی)
- میسو....داره می..(میخواستم حرفمو کامل کنم که زنگ در خورد و جونگ کوک با کمی خنده گفت)
+ اومد( کمی خنده) بیبم درو باز کن
- اما ددی تو چی؟(ترس و نگران)
+ حقیقتو بهش میگیم (لبخند)
ـ نه نه خودم میگم تو چیزی نگو (نگران)
+( کمی خنده) باشه
- (نفس عمیقی کشیدمو درو باز کرد ..میسو پرید تو بغلم بعد چند دیقه چشمش به جونگ کوک افتاد و از بغلم در اومد گفت)
× اینجا چه خبره؟ (متعجب)
+ میسو منو ا.ت میخوا...(ا.ت پرید وسط حرفم گفت)
- هیچی
× عه...پس تنها تو یه اتاق چیکار میکنید؟(نگاه های شیطنت امیز)
+(ا.ت میخواست حرف بزنه که گفتم) منو ا.ت میخوایم ازدواج کنیم(ابرویی برا ا.ت بالا بردم )
× ا.ت واقعااااااااااااا؟(ذوقققققق)
- ا..اره
× (به چمدونش چشمم خورد) پس واسه این داشتی وسایلتو جمع میکردی شیطون؟؟(نگاه های شیطنت امیز)
- نه دارم میرم بوسان(لبخند)
× پس عروسی تو راههههههه(ذوققققق)
+ بله عروسی تو راهه(کمی خنده)(گوشیم زنگ خورد مامانم بود جواب دادم)
+الو سلام مامان
» سلام پسرم....میگم من غذا درست کرد زودتر بیاید..حواست به عروسمم باشه(مهربون)
+ چشم الان دیگه میایم(کمی خنده)
» پس منتظرم(کمی خنده) خدافظ
+ خدافظ(کمی خنده)(قطع کردمو از سر جام بلند شدمو گوشیمو گذاشتم تو جیبم و رفتم سمت ا.ت و رو صورتش خم شدم و لبشو کوتاه بوسیدم) بیب سریع باش مادر شوهرت منتظرته(کمی خنده)
×واییییییی من برم دیگه تاریخ عروسیو بعدا بهم بگو..من مزاحم نمیشم.بایی(ذوق)(درو باز کردم و رفتم)
-(سریع با کلی خجالت رفتمو بقیه وسایلمو جمع کردم جونگ کوک چمدونمو گرفت و رفتیمو کلید اتاق هتل هم دیگه دادیم و رفتیم سوار ماشین شدیم و رفتیم خونه جونگ کوک اینا...وقتی رسیدیم جونگ کوک چمدونمو برد تو اتاقش و مامانش اومد پیشم ........
حمایتتتتتت کیوتاممم : )
ارامشی برای حس تو
ویو ا.ت
رفتیم سمت هتل ...بعد ۱۰ مین رسیدیمو رفتیم داخل داشتم چمدونم و جمع میکردم و جونگ کوک رو تختم روبه روم نشسته بود که گوشیم زنگ خورد ..از جام بلند شدم و گوشیمو برداشتم و برعکس چیزی که فکر میکردم میسو بود ...جواب دادم
- الو سلامممم
× الو سلاممممممم ا.ت جونمممم ...ا.ت خوشملم من رسیدم هتل دارم میام دم در اتاقت درو باز کننن...رسیدمممم باییی
- بای(شکه)(قطع کرد)(رفتم سمت جونگ کوک که گفت)
+ بیب کی بود؟( تعجب و سوالی)
- میسو....داره می..(میخواستم حرفمو کامل کنم که زنگ در خورد و جونگ کوک با کمی خنده گفت)
+ اومد( کمی خنده) بیبم درو باز کن
- اما ددی تو چی؟(ترس و نگران)
+ حقیقتو بهش میگیم (لبخند)
ـ نه نه خودم میگم تو چیزی نگو (نگران)
+( کمی خنده) باشه
- (نفس عمیقی کشیدمو درو باز کرد ..میسو پرید تو بغلم بعد چند دیقه چشمش به جونگ کوک افتاد و از بغلم در اومد گفت)
× اینجا چه خبره؟ (متعجب)
+ میسو منو ا.ت میخوا...(ا.ت پرید وسط حرفم گفت)
- هیچی
× عه...پس تنها تو یه اتاق چیکار میکنید؟(نگاه های شیطنت امیز)
+(ا.ت میخواست حرف بزنه که گفتم) منو ا.ت میخوایم ازدواج کنیم(ابرویی برا ا.ت بالا بردم )
× ا.ت واقعااااااااااااا؟(ذوقققققق)
- ا..اره
× (به چمدونش چشمم خورد) پس واسه این داشتی وسایلتو جمع میکردی شیطون؟؟(نگاه های شیطنت امیز)
- نه دارم میرم بوسان(لبخند)
× پس عروسی تو راههههههه(ذوققققق)
+ بله عروسی تو راهه(کمی خنده)(گوشیم زنگ خورد مامانم بود جواب دادم)
+الو سلام مامان
» سلام پسرم....میگم من غذا درست کرد زودتر بیاید..حواست به عروسمم باشه(مهربون)
+ چشم الان دیگه میایم(کمی خنده)
» پس منتظرم(کمی خنده) خدافظ
+ خدافظ(کمی خنده)(قطع کردمو از سر جام بلند شدمو گوشیمو گذاشتم تو جیبم و رفتم سمت ا.ت و رو صورتش خم شدم و لبشو کوتاه بوسیدم) بیب سریع باش مادر شوهرت منتظرته(کمی خنده)
×واییییییی من برم دیگه تاریخ عروسیو بعدا بهم بگو..من مزاحم نمیشم.بایی(ذوق)(درو باز کردم و رفتم)
-(سریع با کلی خجالت رفتمو بقیه وسایلمو جمع کردم جونگ کوک چمدونمو گرفت و رفتیمو کلید اتاق هتل هم دیگه دادیم و رفتیم سوار ماشین شدیم و رفتیم خونه جونگ کوک اینا...وقتی رسیدیم جونگ کوک چمدونمو برد تو اتاقش و مامانش اومد پیشم ........
حمایتتتتتت کیوتاممم : )
۳.۲k
۲۵ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.