اوهایوووووو ✨✨✨😍
اوهایوووووو ✨✨✨😍
پارت چهارهههههه🤭
چون پارم کردین گزاشتم🗿🗿🗿🗿🗿🗿
بریممممم ✨ ✨ ✨ 😘
ک یهو دازای تک خنده ای کرد و گفت: نکنه پتروس میخوای ؟
خییییییلی خجالت کشیدم لعنت بر خودم😖
سرمو پایین انداختم و گفتم: ب..ل..ه خنده ای کرد و به خدمتکار کنار میز اشاره کرد ک بطریو با جام بیاره
وقتی اورد جام رو برداشت و پتروس رو توی جام ریخت.....صبر کن چرا یکی جام؟
حتماً خودش نمیخوره
نه....... چیییییییییی!!!!؟
اون سرمو بالا اوردو با لبخند دخترکشی گفت:: خب....گفتی پتروس میخوای نه؟
خنده ای کرد و بیشتر جام رو سر کشید و چونه ام رو گرفت و کشید سمت خودش و محکم لبامو بوسید و پتروسو به خوردم داد نزدیک بود بیافته توی حلقم
ولی به سختی کنترل کردم و قورتش دادم
ولی...خیلی خوشمزن...لباشو میگم...خیلی شیرینن
بعد ک کل پتروسو قورت دادم ازم جدا شد پوزخندی زد و با چشمای خمار گفت: خیلی خوشمزه ای بیبی کوچولو
قشنگ میتونستم سرخی روی گونهام. رو احساس کنم
توی حال و هوای خودمون بودیم ک صدای خدمتکار مارو به خودمون اورد ک میگفت:ارباب تلفن کارتون داره
دازای منو بلند کرد و روی صندلی نشوند و رفت تا تلفن رو جواب بده
من ک خیلی دلم میخواست بیشتر بنوشم دست بکار شدم و خوردم و خوردم و خوردم تا قشنگ مست بودم اصن نمیفهمیدم ک چی میگم و کجام تا با صدای مردونه و هات دازای به خودم اومدم
دازای تک خنده ای زد و گفت:اوه!! انگار که بیبی بوی من زیادی نوشیدنی خورده ها
منو بلند کرد و برد توی تخت و خوابوند
بعد لباساشو عوض کرد و اومد کنارم و خوابید منو بغل کرد
پیشونی مو با گونههای سرخم رو بوسید
و بعد هم لباشو روی لبام گزاشت و منو بوسید
بعد هم سرشو برد بالا و سرشو توی موهام برد و محکم نفس کشید و بوی موهامو استشمام کرد
من به مدت کوتاهی همه ی اینارو احساس کردم و زود به خواب رفتم و دیگه نفهمیدم چی شده
صبح ک بیدار شدم دیدم توی بغل دازایم و نمیتونستم ی ذره هم جم بخورم
دازای سرشو توی موهام برده بود و نفسای گرمش به سرم میخورد ک باعث میشد کمی مورمورم بشه
میخواستم تکون بخورم ولی میترسیدم ک بیدار بشه به ساعت نگاه کردم و دیدم ک ۹ صبحه...
ادامه داردددددددد😁😁
تموم شد 💖💝
#انیمه
#وانشات
#سناریو
#سوکوکو
#دازای
#چویا
#سگ_های_ولگرد_بانگو
پارت چهارهههههه🤭
چون پارم کردین گزاشتم🗿🗿🗿🗿🗿🗿
بریممممم ✨ ✨ ✨ 😘
ک یهو دازای تک خنده ای کرد و گفت: نکنه پتروس میخوای ؟
خییییییلی خجالت کشیدم لعنت بر خودم😖
سرمو پایین انداختم و گفتم: ب..ل..ه خنده ای کرد و به خدمتکار کنار میز اشاره کرد ک بطریو با جام بیاره
وقتی اورد جام رو برداشت و پتروس رو توی جام ریخت.....صبر کن چرا یکی جام؟
حتماً خودش نمیخوره
نه....... چیییییییییی!!!!؟
اون سرمو بالا اوردو با لبخند دخترکشی گفت:: خب....گفتی پتروس میخوای نه؟
خنده ای کرد و بیشتر جام رو سر کشید و چونه ام رو گرفت و کشید سمت خودش و محکم لبامو بوسید و پتروسو به خوردم داد نزدیک بود بیافته توی حلقم
ولی به سختی کنترل کردم و قورتش دادم
ولی...خیلی خوشمزن...لباشو میگم...خیلی شیرینن
بعد ک کل پتروسو قورت دادم ازم جدا شد پوزخندی زد و با چشمای خمار گفت: خیلی خوشمزه ای بیبی کوچولو
قشنگ میتونستم سرخی روی گونهام. رو احساس کنم
توی حال و هوای خودمون بودیم ک صدای خدمتکار مارو به خودمون اورد ک میگفت:ارباب تلفن کارتون داره
دازای منو بلند کرد و روی صندلی نشوند و رفت تا تلفن رو جواب بده
من ک خیلی دلم میخواست بیشتر بنوشم دست بکار شدم و خوردم و خوردم و خوردم تا قشنگ مست بودم اصن نمیفهمیدم ک چی میگم و کجام تا با صدای مردونه و هات دازای به خودم اومدم
دازای تک خنده ای زد و گفت:اوه!! انگار که بیبی بوی من زیادی نوشیدنی خورده ها
منو بلند کرد و برد توی تخت و خوابوند
بعد لباساشو عوض کرد و اومد کنارم و خوابید منو بغل کرد
پیشونی مو با گونههای سرخم رو بوسید
و بعد هم لباشو روی لبام گزاشت و منو بوسید
بعد هم سرشو برد بالا و سرشو توی موهام برد و محکم نفس کشید و بوی موهامو استشمام کرد
من به مدت کوتاهی همه ی اینارو احساس کردم و زود به خواب رفتم و دیگه نفهمیدم چی شده
صبح ک بیدار شدم دیدم توی بغل دازایم و نمیتونستم ی ذره هم جم بخورم
دازای سرشو توی موهام برده بود و نفسای گرمش به سرم میخورد ک باعث میشد کمی مورمورم بشه
میخواستم تکون بخورم ولی میترسیدم ک بیدار بشه به ساعت نگاه کردم و دیدم ک ۹ صبحه...
ادامه داردددددددد😁😁
تموم شد 💖💝
#انیمه
#وانشات
#سناریو
#سوکوکو
#دازای
#چویا
#سگ_های_ولگرد_بانگو
۷.۴k
۰۷ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.