(قلب فداکار)

p2
لیوای:کاترینا میشه لطفا این فرم رو پر کنی
کاترینا:او،بله حتما
بچه ها زیر لب میگن:
راینر:وایی قیافشوو گوجی بوجیی
برتولت:😐
هیستوریا روبه یمیر:ولی کیوتهه
یمیر:ام..آره
ارن وقتی میکاسا بهش زل زده:اهم
لیوای:خب بچه ها،درسو شروع میکنیم
*کاترینا میز جلو روبه روی لیوای با فاصله ی یک متر میشینه
لیوای:کتاب هاتونو باز کنید
*کاترینا که یادش رفته بود کتاباشو از دفتر بگیره،دستشو برد بالا
لیوای که دید دست کاترینا بالاعه،گفت:بله،کاترینا؟
کاترینا سرخ میشه و میگه:ک..کتابام...یادم رفت بگیرمشون..
لیوای:اشکال نداره،میتونی الان بری بیاریشون
*کاترینا از جاش بلند میشه،از کلاس میره بیرون
....
*۵ دقیقه میگذره
لیوای زیر لب میگه:پس چرا نیومد...
لیوای:آنی،پاشو برو دنبال کاترینا
آنی:چشم
*آنی بلند میشه و از در میره بیرون
...
*دو دقیقه بعد صدای فریاد آنی رو میشنویم،که میگه:کاتریناااا!نه!!!
*لیوای خیلی سریع از در میره بیرون و چیزی رو میبینه که باور نکردنیه...
چون مدرسه شون شبانه روزیه،هوا تاریکه و خورشید غروب کرده
مدرسه تاریکه تاریک شده و فقط لامپ کلاس لیوای روشن بوده،هیچکس داخل مدرسه دیده نمیشه...و فقط و فقط دفتر مدیره که...توجه ها رو جلب کرده...چون...
*ادامه دارد*
●پارت سوم نیاز به ۲۵ تا لایک داره●
⛓️🎧🎤
#Ackerman #Levi #explorer #AOT
‌‌   ♡ ㅤ  ❍ㅤ      ⎙ㅤ     ⌲
   ˡᶦᵏᵉ  ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ    ˢᵃᵛᵉ     ˢʰᵃʳᵉ

✦  •  •  ──────  •  •  ✦
】【】「『
@Levi_Ackerman_35
♤♡◇♧
دیدگاه ها (۱۴)

گاد_پست

گاد_پست

گاد_پست

(قلب فداکار)

عشق غیر منتظره پارت11

سناریو

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط