جانور مرده (13سال قبل)
جانور مرده (13سال قبل)
روزای سرد روزایی بود که ستاره درونم رو از دست داده بودم شده بودم خاموش و سرد همش تو فکر یک انفجار محیب بودم شاید اون انفجار محیب مرگم بود.
استرس از کجا اومد ولش کن پول کفن و دفنم خودم میدم حالا میخوان فوقش دو روز برام زار بزنن ؛استامینوفن دیگه تموم شد حالا بروفن بعد قرصای اگزازپام و هرچی بود تو معده بدبخت فرو کردم.
پوچ بودم یک درخشانی از نور میدیدم رفتم سمتش گفتم اینجا کجاست حتما مردم خوبه بزار برم تهش چی میشه .
اینجا همون جهنمه که میگن باز هم این افکار مزاحم چرا منو ول نمیکنن اقایون،خانمها ببخشید من پول شما رو زدم ،دوستم رو دیدم در حال خودخوری بود با حرفهای زشتی که بهش زدم ،برادر کوچکم که زیاد ازم کتک خورده بود ازم شاد بود ،زیرم خالی شد وارد دنیای زیرین خودم همه اذیت ها بدی های که کرده بودم بازم دنبال من بود.
یکی در گوشم اومد گفت تو میدونی بنده نافت هنوز قطع نشده ،چرخیدم کسی نبود اطرافم یک طناب که هنوز عین تار به پشتم چسبیده بود .
تا اخر قله رفتم خودم رو بالای سکویی دیدم که پر از عذابهایی بود که انجام دادم ،سرخ سرخ ابرهای تشویش این اتش منو نابود میکنه منو،یک صدا: اره تو هنوزم بنده ناف بهت وصله.
فکرم رسید خدا هست اره این صدای خداست یا هر کی هست بهش گفتم ادامه میدم تو از پنج سالگی منو اینجا دیدی درسته میخوام بسوزم میخوام یکی شم باهات اره تموم .
در هبوط شیرجه ای زدم انگار یک شناگر ناوارد به عمق یک چاه اب عریض و عمیق میزنه اما بدون واهمه ،کف پاهام سوخت ولی به عمق که رسیدم چشام باز شد بهوش اومدم ،
پر از خواب و منگی پر از تهوع و استفراغ.
http://uupload.ir/filelink/C6USWwO0XObt/rk54_15_this_ends_now.mp3
پدر ممنونم💗 🌹
روزای سرد روزایی بود که ستاره درونم رو از دست داده بودم شده بودم خاموش و سرد همش تو فکر یک انفجار محیب بودم شاید اون انفجار محیب مرگم بود.
استرس از کجا اومد ولش کن پول کفن و دفنم خودم میدم حالا میخوان فوقش دو روز برام زار بزنن ؛استامینوفن دیگه تموم شد حالا بروفن بعد قرصای اگزازپام و هرچی بود تو معده بدبخت فرو کردم.
پوچ بودم یک درخشانی از نور میدیدم رفتم سمتش گفتم اینجا کجاست حتما مردم خوبه بزار برم تهش چی میشه .
اینجا همون جهنمه که میگن باز هم این افکار مزاحم چرا منو ول نمیکنن اقایون،خانمها ببخشید من پول شما رو زدم ،دوستم رو دیدم در حال خودخوری بود با حرفهای زشتی که بهش زدم ،برادر کوچکم که زیاد ازم کتک خورده بود ازم شاد بود ،زیرم خالی شد وارد دنیای زیرین خودم همه اذیت ها بدی های که کرده بودم بازم دنبال من بود.
یکی در گوشم اومد گفت تو میدونی بنده نافت هنوز قطع نشده ،چرخیدم کسی نبود اطرافم یک طناب که هنوز عین تار به پشتم چسبیده بود .
تا اخر قله رفتم خودم رو بالای سکویی دیدم که پر از عذابهایی بود که انجام دادم ،سرخ سرخ ابرهای تشویش این اتش منو نابود میکنه منو،یک صدا: اره تو هنوزم بنده ناف بهت وصله.
فکرم رسید خدا هست اره این صدای خداست یا هر کی هست بهش گفتم ادامه میدم تو از پنج سالگی منو اینجا دیدی درسته میخوام بسوزم میخوام یکی شم باهات اره تموم .
در هبوط شیرجه ای زدم انگار یک شناگر ناوارد به عمق یک چاه اب عریض و عمیق میزنه اما بدون واهمه ،کف پاهام سوخت ولی به عمق که رسیدم چشام باز شد بهوش اومدم ،
پر از خواب و منگی پر از تهوع و استفراغ.
http://uupload.ir/filelink/C6USWwO0XObt/rk54_15_this_ends_now.mp3
پدر ممنونم💗 🌹
۶.۱k
۲۱ تیر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.